گفتگو با بهاره کیان افشار + تصاویر
وی بازیگری را از سال 1382 با بازی در مجموعه کلاه پهلوی به کارگردانی سیدضیا الدین دری شروع نمود و میتوان گفت حضورش در این مجموعه نقطه عطف وی در کارنامه کاری اش به شمار می آید.
بهاره کیان افشار متولد 12 اردیبهشت ماه سال 1362 می باشد و 34 سال سن دارد.
بیوگرافی بهاره کیان افشار
وی بازیگری را از سال 1382 با بازی در مجموعه کلاه پهلوی به کارگردانی سیدضیا الدین دری شروع نمود و میتوان گفت حضورش در این مجموعه نقطه عطف وی در کارنامه کاری اش به شمار می آید.
وی نیز در مجموعه گاهی به پشت سر نگاه کن که ایام رمضان 94 از شبکه دو پخش میگردد حضور داشت و یکی از نقش های اصلی این سریال را ایفا می کرد.
آخرین کار وی نیز حضور در سریال عاشقانه به کارگردای منوچهر هادی می باشد که نقش درسا را در آن ایفا می نماید.
وی نیز در فیلمهای سینمایی گناهکاران و هیچ کجا هیچکس نیز به ایفای نقش پرداخته است.
وی مجرد می باشد و تاکنون ازدواج نکرده است.
گفتگو با بهاره کیان افشار
از کودکی عاشق بازیگری بودم
علاقهام به بازیگری از کودکی آغاز شد. کلاس دوم دبستان بودم که به گروه تئاتر مدرسه ملحق شدم و از همان دوران دبستان بهشدت از بازی در تئاتر لذت میبردم. این نمایشها معمولا در مراسم جشنهای مدرسه اجرا میشد که قطعا همهمان از آنها خاطراتی داریم و در گروههای مختلف تئاتر، سرود و … عضو بودیم. این نمایشها و نقشها معمولا خیلی کوتاه بودند اما من در همان لحظات کوتاه هم نهایت لذت را از نقشآفرینیام میبردم.
علاقهمندیام از دوران کودکی شروع شد اما بعدها با جدیت بیشتری این هنر را دنبال کردم و با خانوادهام به تماشای تئاتر میرفتیم؛ مثلا یادم هست وقتی تئاتر «دندون طلا» به کارگردانی آقای داوود میرباقری و تئاتر «دایره گچی» به کارگردانی آقای حمید سمندریان را دیدم، بازیگری در تئاتر برایم خیلی جدی و تبدیل به یک رویا شد. با تماشای بازیگران این تئاترها آرزو کردم روزی مانند آنها روی صحنه باشم و در کارهایی تا آن حد قوی ظاهر شوم.
خانوادهام مخالف حضور من در دنیای بازیگری بودند اما الان مشوقم هستند
از آنجا که خانوادهام در دوران نوجوانی همیشه مخالف حضورم در دنیای تئاتر بود، عطش بازیگری در من بیشتر میشد. طبیعی است وقتی انسان را از چیزی منع کنند اتفاقا بیشتر به سمت آن جذب میشود؛ به خصوص اگر این مساله در نوجوانی اتفاق بیفتد چون در این سن همهمان کمی خودسر و کلهشق هستیم. (میخندد) راضی کردن خانوادهام برای ورود به دنیای بازیگری با سختی همراه بود و زمان زیادی برد اما خوشبختانه در نهایت توانستم راضیشان کنم؛ به شکلی که الان جزو حامیان و مشوقان اصلی من و بسیار همراه هستند و کارهایم را با علاقه پیگیری میکنند و حتی وقتی برخی پیشنهادها را رد میکنم میگویند: « اینقدر سخت نگیر » یا میگویند « بهاره چرا اینقدر کمکار شدهای؟ » (میخندد) من فکر میکنم اگر انسان اراده کند میتواند سرنوشتش را بهنفع آرزوهایش تغییر دهد.
آقای شریفینیا پرسیدند: « بازیگری را دوست داری؟»
دو سال قبل از بازی در سریال «کلاه پهلوی»، آقای محمدرضا شریفینیا مرا در جشنواره فیلم فجر دیدند و از من پرسیدند که آیا دوست دارم بازیگر شوم؟ من جواب دادم خیلی مشتاقم ولی خانوادهام مخالف هستند و اجازه ندارم. بعد پروسه ساخت سریال «کلاه پهلوی» پیش آمد و اتفاقا در این کار یکی از دوستان دوران دبیرستان من که همیشه به کارگردانی علاقهمند بود، در این پروژه جزو عوامل گروه بود؛ بنابراین آقای شریفینیا باز هم به دوست من گفته بودند: « به بهاره بگو اگر علاقهمند است برای بازی در این سریال بیاید. » خلاصه با جلب موافقت خانواده به جمع بازیگران این سریال ملحق شدم. خوشبختانه آقای دری از همان ابتدا گفتند که برای بازی در نقش شادی مستشارنیا مناسب هستم؛ ضمن اینکه گروه به دنبال بازیگری بودند که هم بسیار باانگیزه و مشتاق باشد و هم چهرهای شناختهشده نداشته باشد تا برای مدت طولانی سر پروژه دیگری نرود.
نمیگذارم افکار تلخ ذهنم را درگیر میکنند
عامل بروز اکثر بیماریها عدم آرامش و روان خسته است. من خیلی وقتها روی خودم کار میکنم تا آرامش بیشتری داشته باشم به همه خوانندگان هم این را توصیه میکنم که کسب آرامش و حال خوب داشتن را تمرین کنند. یاد بگیرند چطور تجربههای تلخ و خاطرات منفی را از خود دور و آنها را از حافظه شان پاککننده. به نظرم ما نباید اجازه دهیم افکار استرس آور و تلخ به ذهنمان ورود کنند و ما را به آدمهای جوشی، عصبی و پر استرس تبدیلکننده. اگر بتوانیم هر روز این تمرین کنیم بزرگترین کمک را به خود کرده ایم.بههرحال ما داریم در یک شهر بزرگ شلوغ و پر استرس و البته مهمتر در منطقه حساس و پر اتفاقی مثل خاورمیانه زندگی میکنیم که هر روز با یک موضوع تازه روبرو است که ما هم خواسته و ناخواسته با آن درگیریم. پس اگر نتوانیم ذهن، روان و نگاه خود را کنترل و آرام کنیم نه تنها نمیتوانیم به خودمان کمک کنیم و بلکه به اطرافیانمان هم ضرر میرسانیم و هر روز با مسائل و مشکلات مضاعف در گیر خواهیم بود.
اعتمادبهنفس زیادی دارم
نسبت به زندگی آدم جدیای هستم برای رشد و پیشرفت در زندگی خیلی مصمم هستم. مقصودم از این جدیبودن این نیست که یکی از ویژگیهای اخلاقی ام تلخ و جدی بودن است. اتفاقاً برعکس آدم آسان و منعطفی هستم. اما در مسیر زندگی و ساختن آن، بسیار مصمم و بااراده ام و و فکر میکنم همه آدمها نسبت به خوشبخت بودند، مستقل بودن و مفید بودن خودشان در جامعه مسئولند و باید برای آن تلاش کنند. اعتمادبهنفس زیادی دارم و بسیار کوشا و پرتلاش ام. تصورم این است که بخشی از نقشهایی که بازی کردهام که به نظرتان جدی و محکم و مصمم میآید براساس ویژگیهای شخصیتی من پیشنهاد میشود و شکل میگیرد.
همیشه سعی میکنم خاطرههای منفی و بدیها و آدمها را از ذهنم برای همیشه پاک کنم چون معتقد هستم که این چیزها به ذهن و روان خود من آسیب میزند. من هرگز کینه شخصی از کسی را نگه نمیدارم وقتی میدانم این انرژیهای منفی اول خودم را از پا درمیآورد اجازه نمیدهم زندگیام را تحتالشعاع قرار دهد بنابراین سعی میکنم خودم را درگیر مسائلی کنم که به من حال بهتری میدهند.
نمیگذارم سختیها ناامیدم کنند.
چالشهای زندگی تأثیر زیادی در نگاه افراد دارند. گاهی فرد را دلزده و خسته میکنند اما گاهی باعث قویتر شدن او میشوند. من همیشه سعی کردهام مواجه ام با چالشها و سختیهای زندگی یک مبارزه روبهجلو باشد. همیشه ازسختیها برداشتهای مثبت کردن و سعی کردم از مواجهه با سختیها پیروزی بیرون بیاید. با هر اتفاق تلخی که تجربه کردم شخصاً چند پله جلوتر رفتم و احساس رشد، مقاومت و قوی شدن کردم. به نظرم بیش از هر چیز توانستم روی زمین و روانم کار کنم. به خود میگویم این اتفاق واقعی است که در حال در حال رخ دادن است و من باید در بهترین حالت آن را از سر بگذراند و من میتوانم و باید برنده باشم. این نگاه من است که به تصمیم خودم نسبت به مسائل مختلف طوری قرار دارد که بتوانم مسیر زندگی را زیباتر ببینم و آن را آسانتر و درست طی کنم. برای مثال همین حرفه بازیگری مسیر پیچیده و پر از اتفاقهای پیشبینی نشده است. مسائل زیادی است توی ذوق میزند و گاهی آدم را ناامید و دلسرد میکند. اما در همان زمان اتفاقاتی که میتواند آدم را عصبانی و بیانگیزه کند میتوان درست تصمیم گرفت و نا امید نشد در چنین شرایطی موفقیت خیلی بیشتر از واقعیت حتی به چشم خودتان میآید و شیرینیاش برایتان چند برابر میشود و احساس خوشبختی بزرگی میکنید.
به آرزوی بچگی هایم رسیدم
آرزویی که از کودکی داشتم این بود که بازیگر شوم. در دوران دبستان همیشه در زنگ تفریح و در حال تمرین تئاتر بودم و در مناسبتهای مختلف مثل دهه فجر یک گروه را جمع میکردم و تئاتر تمرین میکردیم. لباسهای مختلف از خانه میبردم که در مدرسه نمایش بازی کنیم. مدرسه را به خاطر بازیهای تئاتر دوست داشتم. بیشتر آن لحظهای که همه با تمرکز به یک نمایش نگاه میکنند و بازیگر در تلاش است غم و شادی و احساس خود را به تماشاگر منتقل کند، خیلی برایم جذاب بود و هست و اما واقعیت این است که این حرفه خیلی خیلی سخت است و اگر میدانستم که این قدر مسیر دشوار دارد حتماً علاقهمندی و آرزویم را تغییر میدادم.
نگاه جهتدار به آقایان باید اصلاح شود
دشواریهایی که بازیگران خانم تجربه میکنند در مقایسه با آقایان به نظرم خیلی بیشتر است. در جامعه ما با کلا قوانین تمایلش به سمت آقایان است و گاهی قوانینی میبینیم که در ظاهر تلاش میکنند تساوی را برقرار کنند اما در نهایت میبینیم که این اتفاق نمیافتد و نگاه جامعه به سمت آقایان جهتدار است. مثلاً اگر در سمت مهمیمدیری را بخواهند برای کار انتخاب کنند تمایل به انتخاب مدیر مرد بیشتر است. معمولاً در عادلانهترین حالت اینطور فکر میکنم که زن مسئولیت خانواده و بچههایش را هم دارد و شاید برای مدیریت گزینه مناسبی نباشد اما من فکر میکنم خانمها خیلی توانمندتر، صبورتر و خیلی دقیقتر و جدیترند. البته خوشبختانه در سالهای اخیر تغییرات مثبت بسیاری هم اتفاق افتاده است و فکر میکنم تکتک ما خانمها میتوانیم برای تغییر این دو نگاه کمک کنیم و من به عنوان یک بازیگر زن تلاش میکنم اگر باور اجتماعی در جامعه نسبت به خانمها وجود دارد آن را اصلاح کنم آنچه درست است با عملکرد و رفتار و شخصیت خویش به دیگران منتقل کنم.
من هم ناامید میشوم گریه میکنم
همیشه سعی میکنم خاطرههایی منفی و بدیهای آدمها را از ذهنم برای همیشه پاک کنند چون معتقد هستم که این چیزها به ذهن و روان خود من آسیب میزند. من هرگز کینه شخصیی از کسی را نگه نمیدارنم. وقتی میدانم این انرژیهای منفی اول خودم از پا درمیآورد اجازه نمیدهم زندگیام را تحتالشعاع قرار دهد بنابراین سعی میکنم خودم را درگیر مسائلی کنم که به من حال بهتری میدهد. فکر میکنم این طوری آدم قویتری میشود. زندگی همه آدمها بالا و پایین دارد بعضی روزها شما احساس بهتری دارید و زندگی را بیشتر دوست دارید و بعضی وقتها هم دلسرد و ناراحت هستید. روزهای ناامیدی برای من هم هست اما اگر آدم کمی خوششانسی کند، ضعفهای خودش را بشناسد و دلخوشی هایش را بشناسد، میتواند با مدیریت ذهن روزهایی که حالش بدتر است از انرژی روزای خود وام بگیرد و دوباره روزهای خوب را تجربه کند. من هم بعضی روز ها نامید میشوم و گریه میکنم اما سعی میکنم سختیها را با خودم حمل نکنم و از آنها در کوتاهترین زمان ممکن فرار کنم و فاصله بگیرم.
اهل ماجراجویی هستم
ما خانوادگی -به صورت شاید بیمارگونه- عشق سفر رفتن داریم. (میخندد) دو لذت بزرگ زندگی من تئاتر و سفر هستند. سفر به کسب تجربه، ایده و دیدگاههای جدید کمک میکند.
سفر در عین ماجراجویی، آرامشبخش است و حال انسان را بهتر کرده و انرژی دوباره به ما میدهد. بهخاطر لطف پدر و مادرم که خیلی اهل سفر بوده و هستند، ایران را حسابی گشتهام و بسیارى جاهای دیگر هم رفتهایم. حتی به مناطقی سفر کردهام که شاید بهخاطر شرایط سختی که وجود دارد، هر کسی علاقهمند نباشد به آنجا برود؛ چون تنها نمیتوان برای لذت بردن به این مناطق رفت و باید اهل کشف کردن و کسب تجارب جدید و ماجراجویی بود و روحیه بالاى تطبیق با شرایط متفاوت را داشت.
بازیگری شغل اولم نیست
بازیگری هرگز شغل اول من نبوده و نیست. رشته تحصیلیام مهندسی کامپیوتر است و چون بیشتر دوستان نزدیکم معمار هستند با یکى، دو نفر از ایشان شرکت کارهای اجرایی، ساخت و ساز و دکوراسیون داخلى داشتیم و بسیار فعال بودیم تا اینکه دوستانم فعلا از ایران رفتند. در حال حاضر هم بهجز بازیگری شغل دیگری دارم. البته من هرگز از وجههام در بازیگری در این شغل استفاده نکردهام و حتی خیلیها نمیدانند من فعالیت دیگری هم دارم.
زیبایی و زیبا ماندن خوب است اما افراط را نمیپسندم
متعادل بودن در هر چیزی بهترین است و افراط قطعا خوب نیست. در مورد جراحیهای زیبایی هم فکر میکنم اگر این جراحی بتواند به رفع نقایص منجر شود نه تنها هیچ ایرادی ندارد که خیلی هم خوب است. چرا باید حالا که دنیای پزشکی اینقدر پیشرفت کرده کسی بهخاطر داشتن نقصی که میتواند با استفاده از علم آن را برطرف کند، از این کار منع شود؟ اما اگر این کارها بهخاطر پیروی از مد و دنبالهروی از سایر افراد باشد، برایم عجیب و غیر قابل قبول است.
در مورد بازیگران شاید این مورد کمی سختگیرانهتر باشد چون مخاطب بازیگر را بهواسطه چهرهاش میشناسد و اگر با تغییری بزرگ مواجه شود شاید تغییر آن چهره را نپذیرد یا به سختی با آن کنار بیاید. قطعا هیچ چهرهای بینقص نیست اما اشکالات کوچک را میتوانیم بپذیریم و شاید همین چیزهایی که بهنظر خودمان اشکال و ایراد هستند اتفاقا چهرهمان را بهتر کنند یا نکتهای شوند برای تمایز و خاص و متفاوت بودن از سایر چهرهها. بهنظرم بیشتر از آنکه روی ظاهر زیبایمان حساس باشیم بهتر است این حساسیت را صرف زیبایی باطن، بهداشت و سلامت روح و جسممان کنیم و همانقدر که نگران خرید لوازم آرایش خوب و گرانقیمت هستیم، در خرید لوازم بهداشتی و ورزشى نیز دقت داشته باشم.
بازیگری حرفهای رویایی نیست
بازیگری حرفهای است که آرزوها و جاذبهها را به تصویر میکشد اما خودش چندان رویایی نیست. هیچ بخشی از این حرفه جز همان خروجی کار رویایی نیست، این حرفه سخت و طاقتفرساست. در یک جمله میتوانم برداشتم از این شغل را اینطور تعریف کنم که بازیگری حرفهای رویایی نیست اما میتواند شما را به رویاها و آرزوهایتان برساند.
عاشق تئاتر هستم
درست است که بازیگری به شکل جدی را با بازی در سریال آغاز کردم اما انگیزهام از بازیگر شدن، حضور روی صحنه تئاتر بوده و هست. همچنان از بازی در تئاتر بیشترین لذت را میبرم. لحظهای که احساس میکنم واقعا عاشق بازیگری هستم همان لحظهای است که روی صحنه تئاتر هستم. حاصل بازی در تلویزیون و سینما را با فاصله زمانى طولانى میتوانم ببینم و گاهی آنقدر این زمان طولانی میشود که خودم یادم میرود چه کارها کرده بودم (میخندد) و به عنوان مخاطب این کارها را تماشا میکنم؛ شاید تماشای کارهایم به عنوان مخاطب هم به نوعی جذاب باشد اما لذت تئاتر و مواجه شدن رودررو با تماشاگر لطف دیگری دارد.