هدیه یک آپارتمان و پرستار به رضا رویگری| تماس تصویری با پرویز پرستویی
اخیرا فیلمی از رضا رویگری در خانه سالمندان منتشر شده و از مردم خواستار کمک برای بیرون آمدن از آنجا شده است.
رضا رویگری (متولد ۶/ دی / ۱۳۲۵) بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون و خواننده ایرانی است. رضا رویگری همچنین در حرفه نقاشی نیز فعال بوده و در سالهای اخیر در نمایشگاههایی در ایران و آمریکا، آثارش را به نمایش گذاشته است. رضا رویگری تاکنون سه آلبوم موسیقی با نامهای «از عشق گفتن» و «غوغا» و «کازابلانکا» به بازار هنر عرضه کرده است. رضا رویگری همچنین، خوانندۀ سرود معروف «ایران ایران» در اول انقلاب میباشد. رضا رویگری در سالهای اخیر به دلیل سکته مغزی خانه نشین شده بود. اخیرا فیلمی از رضا رویگری در خانه سالمندان منتشر شده و از مردم خواستار کمک برای بیرون آمدن از آنجا شده است.
رضا رویگری بازیگر سرشناس سینما و تلویزیون حدودا دو سالی میشود که به علت عوارض ناشی از سکته قلبی تقریبا از سینما و تلویزیون دور است. در این مدت این همسرش تارا کریمی است که تمام وقت کنار او حضور دارد و از وی پرستاری میکند. کریمی که ۲۶ ساله است و ۴۳ سال از رویگری کوچکتر است در گفتگویی درباره ماجرای آشنایی خود و این هنرپیشه خوش مشرب سخن گفته است. وقتی برای استقبال رفتم با رضا آشنا شدم. تارا کریمی که در شیراز با رویگری آشنا شده است.
با اشاره به اینکه قبل از آشنایی نمیدانسته وی بازیگر است؛ میگوید: من اصلا ایشان را به عنوان بازیگر نمیشناختم و هیچ کاری از ایشان ندیده بودم. راستش در افتتاحیه برنامهای در شیراز رضا رویگری به عنوان مهمان دعوت شده بود و دوست من هم وظیفه میزبانی ایشان را برعهده داشت. وقتی برای استقبال از ایشان به فرودگاه رفتیم اولین بار ایشان را دیدم و طی چند روزی که آنجا بودند با هم آشنا شدیم. پدرم مخالف ازدواجمان بود.
تارا کریمی که موقع ازدواج با رویگری فقط ۲۳ سال داشت؛ درباره مخالفتهای والدینش با این ازدواج بیان میکند: پدرم مخالف بود و حتی خواهر بزرگم مدام به من میگفت چه اتفاقی افتاده؟ تو که برنامه دیگری برای زندگیات داشتی و نمیخواستی ازدواج کنی! اما به هر حال این اتفاق افتاد. خیلیها میگفتند رضا جای پدرت است و از این ازدواج حذر کن ولی حرف مردم برایم مهم نبود.
رضا یک خانه داشت که آن را هم برای اینکه پسرش به زندان نیفتد فروخت این زن جوان درباره وضعیت اقتصادی رویگری هنگام ازدواج با وی بیان کرد: زمانی که من با رضا ازدواج کردم تنها با یک حلقه ازدواج کردیم. رضا یک خانه داشت که آن را هم بابت اینکه پسرش به خاطر عدم پرداخت مهریه به زندان نیفتد فروخت. حتی خانهای که در آن ساکن هستیم اجارهای است.
مصاحبه با فرشته میرهاشمی همسر سابق رضا رویگری
در سال ۱۳۹۰ میر هاشمی میگوید: از بچگی درس خواندن را خیلی دوست داشتم. اولین آموزگار زندگیام مادرم بود که درس عشق و ایثار را از او گرفتم. از پنج سالگی به مدرسه رفتم. از ۱۴ سالگی تدریس را آغاز کردم و بدین گونه کمک مادرم هم بودم. تحصیلات دانشگاهیام براساس «سازندگی» بود. از «ساختمان سازی» به «شهرسازی» و بعد به «انسان سازی» رسیدم. فوق لیسانس معماری از دانشگاه تهران، فوق لیسانس شهرسازی و دکترای روان شناسی را از کالیفرنیا گرفتم.
در تمام سالهای تحصیلم کار کردم و درس خواندم و برای «سازندگی» خودم قدم برداشتم. مقصدم در زندگی «تاثیرگذاری» و «سازندگی» در زندگی انسانها بوده است. به همین خاطر با علاقهای که به مردم داشتم و با ایمان به انسانها و گوهر وجود و تواناییهایشان در سال ۱۳۶۸ برنامههای آموزشی تجربی «بنیان» را پایهگذاری کرده و به تدریج «متد بنیان» را جهت «موفق و موثر بودن در زندگی» و تنظیم رابطه با خود و دیگران طرح کردم و در برنامهها، دورهها و سمینارهای بنیان ارائه دادم. «متد بنیان» تکنیک سادهای را در اختیار شخص قرار میدهد که در مراجعه با هر پدیدهای نسبت به برداشتها و رفتارهای خود آگاه بوده و به آنها احاطه داشته باشد و با تمیز و تشخیص، با حال و احوال روحیه سازنده، اقدام سازندهای را انتخاب کرده تا نتیجه مطلوب را ایجاد کند.
بنیان، اولین برنامه آموزشی تجربی جهت رشد و موفقیت در خارج از کشور در ایران میباشد. در مدت ۲۲ سال گذشته عده بسیار زیادی در برنامهها و در کشورهای مختلف شرکت کردهاند. در حال حاضر کارم در ایران متوقف شده است که امیدوارم با نیت خیری که مسئولان در این مورد دارند برنامههایم در ایران تدوین شده ارائه گردد. ایمان دارم که خیری در پیش است و به این پدیده هم خوشامد میگویم.
پدرم در تجریش باغبان بود و من تنها پسر او. وقتی که بچه بودم نقاشی میکردم. در کوچه پس کوچههای خلوت تجریش به همراه دوستانم این کار را انجام میدادم. از زمانی که در دوران کودکی به سینما بهار تجریش میرفتم به سینما و هنرپیشگی علاقهمند شدم. پدرم مخالف هنرپیشه شدن من بود، حتی میگفت نقاشی هم نباید بکشی. وقتی رضایت پدر را به دست آوردم، سر از تئاتر در آوردم. آن زمان تازه به دبیرستان راه یافته بودم.
نمایشی داشتیم در رابطه با تعزیه امام حسین(ع). وقتی پدرم آمد نمایش مرا دید (البته از دور که من نبینمش… نمیدانم چه کسی به او خبر داده بود که من دارم نمایش بازی میکنم.) ناراحت نشد و گفت اینها مطرب نیستند. دیگر هم کاری به کارم نداشت. وقتی در اوایل انقلاب ترانه معروف «ایران ایران ایران، رگبار مسلسلها» را خواندم، سربلند شد و گفت کار ما هنر است نه مطربی. ۲۶ دیماه سال ۵۷، روزی که شاه رفت به استودیوی صبا در خیابان کاخ آن زمان و فلسطین کنونی در حالی که حکومت نظامی بود، رفتم و آن ترانه با شعر «حسین سرفراز» را خواندم.
بعد از انقلاب با یکی از دوستانم کارگاه کوچکی درست کرده و ترشی تولید میکردیم. اسمش را نیز گذاشته بودیم «محصولات خانگی کدبانو». کارمان رونق گرفت تا اینکه «رضا ژیان» خدا بیامرز مرا دوباره به سوی هنر سوق داد. گل کارمان «اجارهنشینها» بود. یک فیلم جذاب برای همه خانوادهها. از سال ۷۳ دور بازیگری را خط کشیدم و دوباره به نقاشی روی آوردم. مدتی به آمریکا رفتم، در آنجا با همسرم آشنا شدم و ازدواج کردم. پس از بازگشت و دوری چندین ساله از سینما در سال ۸۰ با فیلم «بوتیک» به سینما بازگشتم.
رضا رویگری در سالهای اخیر در بیشتر مجموعههای تلویزیونی بازی کرد. اما تک و توک در سینما، مثل اخراجیهای ۳، بازی در سریال مختارنامه و نقش کیان؛ اوج هنر نماییاش بود. به خاطر بازی مجموعه مختار سیگار را ترک کرد و چند سالی است که دیگر سیگار نمیکشد. به ورزش علاقه فراوانی دارد و بیشتر عصرها اگر سرصحنه نباشد، باید او را در باشگاه بدنسازی ببینید. سعی میکند غذاهای دریایی میل کند و به پوست صورتش برسد. او یکی از محبوبترین بازیگران میانسال است. صدای بسیار گیرایی دارد و تاکنون ۲ آلبوم موسیقی سنتی روانه بازار کرده است. آدم حساس و دل نازکی است و میگوید: کودک درونم حضور پررنگی در زندگیام دارد. در سالهای اخیر، هر سال، در بیش از چند پروژه بازی کرده است که در نوع خود رکورد محسوب میشود.
رضا رویگری: زن اولم به فکر زندگی نبود!
«از کودکی اطلاعات هفتگی در خانه ما بود. همیشه شنبهها دم کیوسک منتظر بودم تا مجله بیاد و با ولع مطالبش را بخوانم. سالهای دور، یادش به خیر. این روزها دیگر وقت مطالعه ندارم.»
حرفهای رضا رویگری با ما از این دیالوگ آغاز شد. هرچند که از سال ۹۰ تا به امروز چندین و چندبار با وی تماس گرفتیم و هربار به نوعی گفتگوی ما به تاخیر میافتاد. سرانجام توانستیم برنامه گفتگو را با رضا رویگری را هماهنگ کرده و یک روز گرم مرداد ماه در خانهاش، مصاحبهای مفصل با وی انجام دهیم.
گفتگویی که پر از حاشیه بود و رضا رویگری بدون طفره رفتن به تمام شایعات این چندسال گذشته پاسخ داد تا دیگر پشت سر وی حرفی زده نشود!
چرا اینقدر شایعه درباره فوت شما زیاد شده است؟
مگه زیاد شایعه شده؟
پس از گفتگوی شما و همسر دومتان با یک نشریه که حدود یک ماه پیش بود، این شایعات سر زبانها افتاد. نظرات فراوانی هم درباره شما در دنیای مجازی منتشر شد.
از آنجا که خودم از دنیای مجازی و شبکههای اجتماعی دور هستم، دوست دارم این نظرات را از زبان شما بشنوم.
مثلا اینکه چرا همسرتان را رها کردید و یک زن جوان گرفتید؟ یا از این دست حرفهای خاله زنکی…
(باخنده) فکر کنم حسودی میکنند!
بین این شایعات مرگ و ازدواجتان، ارتباطی میبینید؟
نه، فکر نکنم اینگونه باشد. این دو قضیه ارتباطی به هم ندارند. شاید عدهای مرا خیلی دوست دارند و با این کار میخواهند اسم من در خبرگزاریها باشد! پس از این شایعات تماسهای فراوانی از داخل و خارج ایران داشتم که خیلی از دوستان من نگران شدند. ده نمکی تماس گرفته بود و میگفت با خودت حرف میزنم یا روحت؟ اینکه پخش شایعه مرگ چه نفعی برای برخی دارد را متوجه نمیشوم! چند روز پیش شبکه خبر برای تهیه گزارشی به خانه آمد و درباره این موضوع مفصل صحبت کردیم. اما نمیدانم چرا پخش نمیکنند؟ جدیدا حرفهای من را از تلویزیون پخش نمیکنند!
حرف خاصی زدید که حساسیتزا باشد؟
اصولا من حرف زیاد میزنم! (میخندد) مثلا محرم از تلویزیون با من تماس گرفتند که چرا نهضت امام حسین(ع) هنوز بعد از هزار و چهارصد سال زنده است؟ گفتم به دلیل اینکه دنبال پورشه و برج و مازراتی نبود. حرف بدی زدم؟ واقعیت را گفتم. اما این حرف من را هم پخش نکردند!
چند سال تنها زندگی کردید؟
به سال نرسید. چندماه بین ازدواج اول و دوم من فاصله بود. این شایعه بود که من بلافاصله از همسر قبلیام جدا شده و با تارا ازدواج کردم. به اینگونه نبود. من از دو سال قبل از جدایی رسمی، به نوعی تنها زندگی میکردم و میخواستیم که جدا شویم. یک سال و هشت ماه بعد از جدایی هم که با تارا ازدواج کردم.
من حس میکنم مردم کمی بیکار هستند و دنبال حواشی مختلف میگردند. این مسائل هم جز مسائل شخصی و خصوصی زندگی هست. اما مردم به شدت درباره مسائل شخصی کنجکاو هستند. همسر قبلی من عاشق کارش بود و از صبح تا شب سرکار بود و خیلی به فکر زندگی نبود. وی دفتر روانشناسی داشت و همه وقت و زندگیاش کارش بود.
تارا(همسر رویگری): البته خیلی خانم خوب و دوست داشتنی بودند.
این روزها کم کار هستید یا پیشنهادهای خوبی به شما میشود؟
بیشتر نقشهای الکی پیشنهاد میشود و به اجبار قبول میکنم. ماهی سه میلیون تومان اجاره خانهام هست و خرج زندگی را باید از راه بازیگری دربیاورم. مجبورم خیلی از پیشنهادها را قبول کنم. یک اتفاق جالب چند روز پیش برایم افتاد. برای بستن قرارداد به یک دفتر سینمایی رفتم. به من گفتند یک سکانس بازی کن تا ببینم. کارگردان جوانی بود که میگفت باید اول تست دهی تا بعد قرارداد ببندیم! تارا هم گفت شما اول یک دکوپاژ بچین تا بفهمیم که کارگردانی، بعد از بازیگران تست بگیر!
چه شد که با تارا ازدواج کردید؟
چندسال پیش برای برنامهای به شیراز رفته بودم. تارا یک دوست به نام وب داشت که دوست مشترکمان محسوب میشد. وب به تارا گفت که یک دوست هنرپیشهام برای چند روز به شیراز میآید و اسم من را برد. تارا هم گفت که تا به حال اسمش را نشنیده و نمیشناسمش. به هرحال وب و تارا برای استقبال من به فرودگاه آمدند و همانجا برای اولین بار همدیگر را دیدیم. تا من را دید، گفت آقای رویگری چقدر شما خوش تیپ هستید. همانجا بود که عشق؛ شوری در میان ما نهاد. معمولا هم همه عاشق من میشوند. من در اوایل آشناییمان گفتم تارا من آینده تو نیستم و باید به زندگیات برسی. اما واقعا بدون تارا هم نمیتوانستم زندگی کنم. (باخنده) حرفی زدم که جذب من شود!
همسر دومتان این را هم گفته که نمیدانسته شما بازیگرید. مگر میشود رضارویگری را فردی نشناسد؟
حتما نمیشناخته. اهل دروغ گفتن نیست.
تارا: خیلی وقتها پیش میآید که شما بازیگری را تنها به چهره میشناسید و حتی اسمش به ذهن شما نمیآید. این اتفاق برای خیلی از مردم افتاده. از سوی دیگر من شانزده سالگی برای ادامه تحصیل به مالزی رفتم و از دنیای فیلم و تلویزیون ایران دور بودم. به همین دلیل اصلا شناختی از رضا نداشتم. تنها هدیه تهرانی و امین حیایی و گلزار را میشناختم.
یا مثلا میگفتند که خانوادهاش به شدت مخالف ازدواج با شما هستند.
اینگونه نیست! پدر و مادرش به شدت من را قبول دارند و دوستم دارند. شاید شیطنت برخی از همکاران شما باعث شده تا حرفهای ما به نحو مناسبی انعکاس پیدا نکند.
تارا: پدر من همیشه با من راحت بود و خیلی صمیمی بودیم. پس از آشنایی با رضا، عدهای پشت سرش حرف زده بودند و گفته بودند که شخصیت خوبی ندارد. یک روز پدرم از من خواست که درباره رابطهام با رضا توضیح دهم. میخواست مطمئن شود رضا دنبال سوءاستفاده از من نیست. گفتم که رضا هیچ قولی برای بازیگری و این مسائل نداده و حرفش فقط ازدواج است. بالاخره پدر هست و روی دخترش حساس. یک روز رضا به منزل آمد و با پدر و مادرم ملاقات داشت و تمام شائبهها از بین رفت. به هرحال این اختلاف سنی چهل و چهار ساله، کمی ذهنشان را درگیر کرده بود. یکی از شرایط آنها این بود که رضا اجازه بدهد درسم را تمام کنم.
تمام شد درستان؟
تارا: مشغول تحصیل بودم که رضا سکته کرد و به خاطر مراقبت از وی درس را رها کردم.
داستان سکته شما چه بود؟
یک زمانی شایعات فراوانی برای من به وجود آمد و فشارهای پشت سر هم باعث شد که سکته کنم.
تارا: رضا قبلا هم سابقه بیماری داشت و چون ورزش میکردیم، فکر میکرد همین ورزش برای سلامتی کافی است و قرصهایش را مصرف نمیکرد. زمانی که سکته کرد، فشارش بیست و چهار بود.
شایعه کرده بودند که آقای رویگری به خاطر خوردن مشروب فراوان سکته کرده.
(میخندد) به من میگویند معتاد هستم اما من حتی سیگار هم نمیکشم. از این حرفها زیاد شنیدهام.
تارا: اوایل آشناییم با رضا، دوستانم خیلی پشت سر رضا حرف میزدند. همین مشروب، اعتیاد و … یک روز به رضا گفتم واقعا معتاد هستی؟ رضا به من گفت که چند ماه هست من را میشناسی، اگر قرار بود معتاد باشم که میفهمیدی! برخی از مردم تنها با حرف زدن پشت سر دیگران زنده هستند.
پسر شما هم مثل خودتان زود ازدواج کرد.
خدارحمت کند پدرم را، در سن پانزده سالگی میخواست من ازدواج کنم. و البته روحانی شوم. شاید باور نکنید اما من جامع المقدمات را هم خواندم اما بعد مسیر زندگیام عوض شد و سمت هنرپیشگی رفتم. پسر من متولد ۵۳ هست و زود ازدواج کرد.
شما نوه هم دارید؟
یک دختر هشت ساله به اسم آوا. یک فیلم هم به اسم دهه شصتیها با خودم بازی کرده است.
رابطه شما به پسرتان چطور است؟
خدا را شکر.
خدا را شکر خوب است یا خدا را شکر، بد؟
(میخندد) رابطه بدی با کیارش ندارم. وی به عنوان یک دی جی حرفهای مشغول به فعالیت هست. نه دی جی عروسی؛ از دی جیهای مطرح که در اروپا و آمریکا مشغول به فعالیت است.
این شایعاتی است که میسازند. پسرم در سن جوانی برای فراگیری موسیقی به هند رفت و همانجا با همسرش که ایرانی هست، آشنا شد و نوه من هم هند به دنیا آمد. خیلی ارتباط نزدیکی با هم نداشتیم. مدتی است به ایران بازگشته و دورادور در ارتباطیم. اینکه شکرآب باشد و این حرفها نیست.
اما رابطهتان خیلی هم خوب نیست. از ازدواج و طلاقتان دلخور نیست که در ارتباط نیستید؟
نه، اصلا این حرفها نیست. کیارش حرف من را گوش نمیکرد و ناراحت شدم. وی گریمور خوبی بود و گفتم کار را ول نکن اما حرفم را گوش نداد و الان هم پشیمان است. در سریال "ولایت عشق” جز گروه گریم آقای معیریان بود و سمت بازیگری هم رفت. هرچه گفتم حرفم را گوش نداد و شاید به خاطر همین کمی بین مان دلخوری باشد.
پدر به شدت مخالف کار شما بود؟
خیلی مذهبی بود و میگفت نباید مطرب شوی! بعد از آنکه "ایران ایران” را خواندم، رابطهاش با من خوب شد و به من افتخار میکرد.
چه شد که شما "ایران ایران” را خواندید؟
دو سه نفر خواننده مطرح از ترس قبول نکردند که این ترانه را اجرا کنند. آهنگساز صدای من را در جایی شنیده بود و از من خواست این کار را اجرا کنم. ما هم شبانه به استودیو رفتیم و آن کار ماندگار را ضبط کردیم.
چرا همان زمان خوانندگی را ادامه ندادید؟
شرایط موسیقی در دهه شصت خوب نبود و محیط موسیقی پاپ بسته بود. دهه هفتاد دوباره سراغ خوانندگی رفتم و چند تیتراژ خوانده و سپس آلبوم جمع کردم. تا امروز هم سه آلبوم من روانه بازار شده است.
شنیدهام دهه شصت به کل فعالیت هنری خود را تعطیل کرده بودید…
درست است. سه سال با یکی از دوستان ترشی درست میکردم و میفروختم. یک تئاتر درباره زندگی حلاج کار کرده بودیم و رییس تئاتر شهر جلوی کار ما را گرفت. دلیلش هم این بود که صدای رویگری تحریک کننده است! من هم خودم را ممنوع الکار کرده و به ساخت و فروش ترشی روی آوردم.
مرحوم رضا ژیان یک روز سراغم آمد و گفت رضا بسه دیگه، این چه کاریه داری میکنی؟ خسته نشدی؟ گفتم چطور مگه؟ گفت یه کار تلویزیونی گرفتم، بیا یه نقش داره مخصوص خودت. نقش شیر محله بهداشت. با آن نقش به شهرت رسیدم و دوباره به دنیای هنر بازگشتم. بعد "محله بهداشت”، "کانی مانگا” و "اجاره نشینها” و… (باخنده) دنیای ترشی را فراموش کردم.
چه شد به آمریکا رفتید؟
تئاتر "معرکه در معرکه” که نوشته آقای میرباقری بود را برای اجرا به آمریکا بردیم. یک سالی در آمریکا سکونت داشتم. آنجا نمایشگاه نقاشی برگزار کرده و تابلوهایم را فروختم. کنسرت هم در لس آنجلس برگزار کردم که آلبوم اول از همان کنسرت بیرون آمد.
پس باید شما را هم خواننده لس آنجلسی بنامیم. چرا در آنجا نماندید و به ایران برگشتید؟
آنجا از بیرون نمای خوبی دارد و بهشت است وگرنه جهنمی بیش نیست. از یک سو دلتنگی بسیار برای خانواده و وطن و از سوی دیگر اینکه یک دلار باید از زیرپای فیل دربیاوری! آنجا به سختی میتوانید پول دربیاورد. البته وضع من بد نبود. مثلا دکترهای ایرانی مقیم آمریکا مسجدی در جنوب لس آنجلس ساخته بودند و برای مراسم افتتاحش از من دعوت کردند. من هم رفتم و چند کار زنده خواندم و سه هزار دلار گرفتم یا برای مراسم شب احیا مرا دعوت کردند تا برایشان مداحی کنم. اینگونه درآمدزایی داشتم. در کل زندگی در آنجا بسیار سخت بود.
پس از بازگشت هم ممنوع الکار شدید. درست است؟
بله، یکی از دوستان(آقای سین) لطف کرده و پشت سرم خیلی حرف زده بود. اینکه در آمریکا پناهنده شدم، یا کوکائین مصرف میکنم و زن اسرائیلی گرفته ام! تصمیم داشت از ریشه من را بزند. دوست قدیمی من هم بود. به هرحال به لطف آن دوست قدیمی، چند سالی را در دهه هفتاد ممنوع الفعالیت بودم. البته هیچ وقت دلیل ممنوع الکاری ام را نگفتند و رسما هم اعلام نکردند که ممنوع الفعالیت هستم.
پس چگونه به این نتیجه رسیدید؟
به یک باره پیشنهادهایی که به من میشد کاهش پیدا کرد و آنهایی هم که پیشنهاد کار میدادند، پشیمان میشدند. بعدتر یکی از دوستان گفت که وقتی اسم شما را به ارشاد اعلام میکنیم، آنها میگویند بهتر است از رضا رویگری استفاده نکنید. این بهتر است یعنی اگر استفاده کنید، فیلم توقیف میشود!
تارا: دهه هفتاد رضا ممنوع الکار بوده، پس حق داشتم که وی را نشناسم!
توجیه نکنید که رضا رویگری را نمیشناسید! مگر میشود فردی در ایران وی را نشناسد؟
الان هیچ فردی مثل تارا من را نمی شناسد!
تارا: برای من اصلا اهمیتی ندارد که حرفم را باور میکنید یا خیر اما واقعا حقیقت را گفتم.
چه شد از ممنوع الکاری خارج شدید؟
خودم هم نمیدانم! خودشان ممنوع الکار میکنند و بعدتر خودشان اجازه فعالیت میدهند.
در دوران ممنوع الکاری چه کار میکردید؟ ترشی نساختید؟
نه، دیگر سراغ ترشی نرفتم. قبلا هم این حرف را زدهام، اگر در سینما نگذارند کار کنم، سراغ تلویزیون میروم. تلویزیون نشد، نقاشی. نقاشی را از من بگیرند، خوانندگی و آهنگسازی. به هرحال آنقدر هنر دارم که بتوانم گلیم خود را از آب دربیاورم. در دوران ممنوع الکاری، نقاشیهایم را میفروختم. مثلا یک کلکسیونر از من درخواست میکرد نقاشی با امضای من داشته باشد و من هم پول زیادی میگرفتم و برایش نقاشی میکردم. آموزشگاهی هم داشتم و نقاشی تدریس میکردم.
بعد از "مختارنامه” هم مدتی نبودید. دلیل آن چه بود؟
آن زمان هم نمیدانم به چه دلیل من را ممنوع الکار کرده بودند! دلیلش را هم هیچوقت متوجه نشدم. به ویژه آنکه در مختار نقش بسیار کلیدی و مهمی داشتم. من تا به حال در ایران یک ده آفرین هم به خاطر فعالیتهای هنریام نگرفتهام. اما در عراق برای ایفای نقش کیان ایرانی، به من جایزه دادند. چهارسال زندگی من را به هم ریختند و در تلویزیون اجازه فعالیت نداشتم.
”مختار” تلفات جانی زیاد داشت یا شایعه است؟
رضا رویگری بازیگر نقش کیان در مختارنامه
نه، اینگونه نبوده. شاید منظورشان مار و مارمولک بوده (میخندد). مصدومیت زیاد بود که اکثرش هم سراغ من میآمد. در صحنهای که کیان به شهادت میرسد، امین صلاحلو (تبر) را محکم زد و سرش کنده شد و زیر چشم من زخم شد. در شاهرود شمشیر به پایم رفت و از آن ور خارج شد. رفتم دکتر و گفت آقای رویگری چه شده؟ گفتم شمشیر خوردم. فردایش که تبر به چشمم خورد، دوباره پیش همان دکتر رفتم و گفت چه شده؟ گفتم تبر به چشمم خورده! نگاهی با تعجب کرد و گفت: آقای رویگری، شما مطمئن هستید که در قرن بیستم زندگی میکنید؟
با اکثر بازیگران که صحبت میکنم، همه از طلبهایشان میگویند. شما هم جز طلبکاران هستید؟
زیاد. نزدیک به ده پروژه هست که حضور داشتم اما پولی ندادهاند. از گرفتن آن پولها هم ناامید شدهام. شکایت هم کردهام اما فیلمها پخش شده و اصلا نتوانستهام کاری انجام دهم. برای اولین بار از طریق شما میخواهم اسامی چند نفر از این بدهکاران را اعلام کنم، شاید خجالت کشیده و طلب من را بدهند. یکی آقای بیژن شین. هست که چند ده میلیون از وی طلب دارم. دیگری آقایی به نام فارسیجانی بود که او هم چند میلیون تومان من را بلوکه کرده است. هرکاری هم انجام میدهم، نمیتوانم پولم را از آنها بگیرم. امروز کمی پیش قسط میدهند. مثلا قرارداد شما بیست میلیون تومان است، یک میلیون را میدهند و باید برای باقی پول به دنبالشان بدوی.
برای آخرین آلبوم هم خودتان از جیبتان هزینه کردید؟
بله، صد و ده میلیون تومان هزینه تهیه آلبوم شد که از جیب دادم و تنها بیست میلیون تومانش برگشت. قرار بود اسپانسر به ما پول بدهد که نداد. موسیقی هم برای ما درآمدزایی نداشت. دلم میخواهد صدایم که آمادهتر شد یک کنسرت بزرگ در تهران برگزار کنم که امیدوارم روزی این اتفاق بیفتد.