خاطره بازی برزو ارجمند با امیر آقایی+ عکس دیده نشده
تصویر قدیمی امیر آقایی و برزو ارجمند را مشاهده می کنید.
امیر آقایی بازیگر اهل ایران و برنده سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در فیلم شنای پروانه شد. امیر آقایی زاده 10 مرداد 1354 در ارومیه است. امیر آقایی در سریال اولین شب آرامش حضور داشت. امیر آقایی نخستین نقش خود را در سینما در فیلم ارتفاع پست بازی کرد. امیر آقایی در بی گناهان نیز ایفای نقش کرد.
عکس زیرخاکی امیر آقایی
برزو ارجمند عکس زیر را از آمیر آقایی در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد.
او نوشت:
خاطره بازی
(عبور از پاییز)
با امیر آقایی عزیز ، رفیق کاربلد
بیوگرافی و زندگینامه امیر آقایی
امیر آقایی بازیگر ،نویسنده ،عکاس و شاعر متولد 10 مرداد 1349 می باشد و 50 سال سن دارد . البته او در برنامه دورهمی اعلام کرد که تاریخ تولد واقعی اش 10 مرداد ماه 1354 می باشد و اصالتا اهل ارومیه است و در همان جا به دنیا آمده است .
تحصیلات : وی فارغ التحصیل لیسانس رشته کارگردانی است
اولین سابقه بازیگری وی در سینما با بازی در فیلم ارتفاع پست ابراهیم حاتمی کیا در سال 80 اتفاق افتاد و اولین سریال تلویزیونی او مجموعه خاک سرخ بود که سال 81 پحش گردید.
ازدواج و همسرش
امیر آقایی تا کنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد . او در برنامه دورهمی گفت تاکنون هیچ وقت به خواستگاری نرفته ام و به صورت جدی به ازدواج فکر نکرده ام اما حتما روزی در این خصوص اقدام خواهم کرد.
اینستاگرام امیر آقایی: instagram/amir_aghaee
گفتگو و مصاحبه با امیر آقایی
فعالیت های خود را از چه سالی شروع کردید؟
از سال ۱۳۷۴ کار بازیگری را بصورت جدی و حرفه ای شروع کردم سالها بود که علاقمند به کار تئاتر بودم و بر اثر یک اتفاق
بالاخره وارد این عرصه شدم به لحاظ تحصیلات هم قصد داشتم در زمینه کارگردانی فعالیت کنم اما در نهایت بازیگر شدم .
اولین تئاتر حرفه ای شما چه بود ؟
اولین کار من تئاتری بود به اسم “آنسوی آینه” که در خدمت گروه و استاد خوبم خانم آزیتا حاجیان بودم .
مجری : آخرین کار تئاتر شما چه بود؟
آخرین کا رتئاترم در سال ۸۲ کاری از خانم شبنـم طوسی به اسم قهوه تلخ بود که در آلمان به نمایش در آمد .
چه طور شد که از روی صحنه و تئاتر به کار تصویری و تلویزیونی دعوت شدید ؟
وقتی تئاتر “سه سال و یک دوم ” که نویسنده و کارگردان آن بودم در تئاتر شهر اجرا می شد با آقای بهرام عظیم پور آشنا شدم
در آن زمان حاتمی کیا سریال خاک سرخ را کار می کردند ایشان من را به آقای حاتمی کیا معرفی کرد و حدود دو ماه تمرین و تست را انجام دادیم و بالاخره بخاطر لهجه آذری که داشتم .
آن کار را پذیرفتم و برای آن سریال انتخاب شدم و حدود یکسال مشغول بازی در آن سریال بودم و همیشه هم به آقای حاتمی کیا می گویم اگر بخاطر شما نبود هیچ وقت پایم را از تئاتر شهر بیرون نمی گذاشتم
امیر آقایی ,بیوگرافی امیر آقایی ,عکس امیر آقایی
مجری : چه ویژگی ها و عواملی باعث شد این کار را پذیرفتید؟
پاسخ : قطعا این موضوع دیر یا زود اتفاق می افتاد چرا که پس از سالها تئاتر بازی کردن و گذراندن چند دوره کلاسهای آزاد سینمایی ، ظاهر شدن در جلوی دوربین آقای حاتمی کیا برای من غنیمتی بود خصوصا این که من خودم آذری زبان هستم و باید متن فارسی می خواندم و آنرا به لهجه جنوبی در این فیلم پیاده می کردم که خودش یک پروسه سختی بود و همین موضوع به حضور من در فیلم سینمایی بعدی آقای حاتمی کیا بنام ارتفاع پست منجر شد .
فرق کار سینما و تلویزیون را چطور دیدید؟
کار نگاتیو با کار دیجیتال با هم فرق می کند در کار نگاتیو یک سلوکی هست که در کار دیجیتال وجود ندارد.
در کار تلویزیونی مونیتور هست بار ها کارگردان می تواند برداشت داشته باشد و کار را اصلاح کنـد اما در کار سینما و نگاتیو این حس را به شما می دهد که همه را باور کنی وقتی همه شرایط آماده می شود و شخصی می گوید “صدا و دوربین ، حرکت ” شما باور می کنی که کار شروع شده است .
امیر آقایی ,بیوگرافی امیر آقایی ,عکس امیر آقایی
بعد از ارتفاع پست فعالیت سینمایی خود را چگونه ادامه دادید ؟
بعد از کار تصویری خاک سرخ و فیلم سینمایی ارتفاع پست حدود ۵ سال کار تصویری نکردم و دوباره برگشتم به تاتر شهر چون لازم بود آن را انجام دهم و از سال ۸۲ تا الان دیگر کار تئاتر نمی کنم البته نمایشنامه نوشته ام اما خودم آنرا کار نکردم الان در حال حاضر سه فیلم در نوبت اکران دارم “نیلوفر” ، ” بهشت ، دوزخ ، برزخ ” و “کیمیا و خاک” که انشالله به نمایش در خواهد آمد.
چه شد که به کار تلویزیونی بی گناهان دعوت شدید ؟
همه چیز بر می گردد به سریال اولین شب آرامش .
در ابتدا قراربود من در این سریال نقش یک سرگرد را بازی کنم اما بعد از مطالعه فیلمنامه به شخصیتی بنام پیمان سهرابی برخوردم که این آقای پیمان شخصیتی بود که
در مسیر عشقش مجبور بود حدود هفت یا هشت نفر را از جلوی پای خود بردارد و حتی برای رسیدن به آن مرتکب قتل شود و شخصیت خیلی پیچیده ای داشت،
قرار داد این شخصیت با کس دیگری بسته شده بود روزی در زمان روخوانی متن شخصی که نقش پیمان را قرار بود بازی کند در جلسه حضور نداشت و به من گفتند:
سکانس مربوط به او را شما بخوان ، بعد از خواندن آن سکانس بعد از بیست یا بیست و پنج روز کارگردان و تهیه کننده نظرشان برگشت و این نقش را بمن پیشنهاد دادند و من هم پذیرفتم .
هم نسلان من برای دوست داشتن یک بازیگر یک گزینه بیشتر نداشتند: مرحوم خسرو شکیبایی. من معتقدم ایشان به تنهایی سه دهه بازیگر جوان به سینمای ایران معرفی کرده است. کاری که دانشگاههای ما نتوانستهاند انجام دهند. خیلیها یا آنقدر به «شکیبایی شدن» علاقه مند شدند و یا آنقدر او را دوست داشتند که تلاش میکردند بازیگر شوند. بازیگران بزرگ زیادی بودند اما نسل ما تحت تاثیر «هامون» و خسرو شکیبایی بود.
اولین حضور من جلوی دوربین در سینما به فیلم «ضیافت» آقای مسعود کیمیایی برمیگردد. در نقش یک سیاهی لشگر بودم بین 70-80 نفر که گفتند باید بریزیم کافه را خراب کنیم و ما هم انجام دادیم. البته اول قرار نبود هنرور باشم، سامان مقدم آن زمان دستیار آقای کیمیایی بود و قرار بود برای یک نقش جدی با من تماس بگیرند و ظاهرا تماس گرفته بودند اما خانواده من چون دوست نداشتند من این کار را انجام دهم به من نگفتند
اولین حضورم با نقشی که دیالوگ داشته باشد و دیده شود فکر می کنم به «دفتری از آسمان» اولین تجربه کارگردانی پرویز شیخ طادی بر میگردد.
هرگز به کسی زنگ نزدهام بگویم:«چه مینویسی و ما کجاشیم؟» ولی من و شما شنیدیم که هستند کسانی که زنگ بزنند. به مهمانی بریا دیدن دوستانم میروم اما ضیافتی نبوده که بخواهم بروم یا راه بیندازم که برایش نقش بگیرم چون آن نقشی که در مهمانی بازیگرش مشخص میشود نقشی که من بخواهم نیست.
جایی بحث بود و از من پرسیدند این درست است که بازیگران در مهمانیها نقش میگیرند؟ گفتم نمی دانم. ولی الزاما این نیست، اگر این گونه بود که دیکاپریو نباید از در خانه آقای اسکورسیزی تکان خورده باشد. به نظرم الان توانایی یک بازیگر حرف اول را میزند.
مقطعی که من از تئاتر وارد سینما شدم، دقیقا زمان برو بیای بازیگران با صورتهای جذاب و خوشگل بود. آن زمان جلوی یک جریانی ایستادم که مثلا نروم دماغم را عمل کنم. یک دفتر سینمایی در آن دوران از من دعوت کرد. آنجا که رفتم یک آقایی نشسته بود و دستیارشان و احتمالا مدیر تولید و در کل سه چهار نفری نشسته بودند.
تا من وارد دفتر شدم کارگردان پوزخندی زد و به دستیارش گفت:«اینه؟» گفتند: «بله…بازیگر خوبیه…تو تئاترم کار میکنه» کارگردان برگشت گفت: «عمو جان اسمت چیه؟» گفتم:«امیر آقایی» گفت:«آقا فروش نداره که…» بعد چند مثال آورد و من همینجور به آن موقعیتی که پیش آمده بود نگاه میکردم و با خودم می گفتم:«من اینجا چه کار میکنم؟»
نه تنها در ایران، در همه جای دنیا ستاره ضرورت گرداندن بخش مالی سینماست. آقای گلزار برای چرخه اقتصادی سینما یک ضرورت است و من بسیار او را دوست دارم. اگر بازیاش سلیقه من نیست، مشکل من است. همینطور بهرام رادان عزیز و خیلی های دیگر.
سعادت آباد تجربه بسیار سختی برای من بود. شش نفر آدم از شب تا صبح داخل یک خانه بودند که جز من فکر میکنم در بین پنج نفر دیگر فقط خانم مهنار افشار سیمرغ نداشت که اتفاقا برای بازی در این فیلم سیمرغ هم گرفت. این پنج نفر در فیلم نامه با هم دوست بودند و فقط یک تافته جدا بافته وجود داشت به نام «علی» که من بودم. همان روزهای اول سر یک اتفاقی من ناهارم را از بقیه جدا کردم تا واقعا تافته جدا بافته باشم، کار به جایی رسید که یکی از آن پنج بازیگر به من گفت امیر آقایی من هرگز با تو فیلم بازی نخواهم کرد.
«بدون تاریخ بدون امضا» دومین وحید جلیلوند کار بسیار سختی بود، فکر می کنم از 90 جلسه فیلمبرداری کلا 4 جلسه داخل شهر و باقی بیرون شهر فیلمبرداری می شد. البته به نظرم این سختی کار نبود چرا که قبلا در این زمینه فیلم بسیار سختتر «مرگ کسب و کار من است» را تماما در یک منطقه برفی بازی کردم.
در فیلم جلیلوند پیچیدگی شخصیت کارم را بسیار سخت کرد. آنقدر سخت بود که تا همین امروز هر قراردادی که پس از این فیلم داشتم را فسخ کردم و هنوز از خانه بیرون نمیآیم. سه قرارداد فسخ کردم و تا زمانی که دوباره به آرامش نرسم کار جدیدی بازی نخواهم کرد.
عکسهای امیر آقایی
تا امروز به خاطر پول فیلمی را بازی نکردم چون به نظرم به بی حرمتی به کاری است که انجام میدهم. اگر قرار بود برای پول فیلم بازی کنم کم پیشنهاد نداشتم.
به نظرم در ایران آخرین چیزی که یک بازیگر به آن فکر میکند نقشی است که قرار است بازی کند. خارج از ایران بازیگران در آرامش به نقشی که قرار است بازی کنند فکر میکنند، برایش تمرین میکنند، ورزش میکنند، به خودشان میرسند و بعد منجر میشود به خلق نقشی مثل دی کاپریو در «از گور برگشته». اما در ایران بازیگر اول میپرسد پول حقوق من از کجا آمده، نکند از جایی آمده باشد که فردا مجبور شویم جواب پس بدهیم،
کارگردان کیه، فیلمهای قبلیاش چیه، مبادا قبلا فیلمی ساخته باشد که مردم دوست نداشتهاند. بازیگران مقابل من چه کسانی هستند، آن ها در کارنامه کاری شان چه فیلم هایی بازی کردهاند، دیالوگهایی که میخواهم بگویم به کسی برنخورد، علیه صنفی نباشد، با قومیتها مشکلی ایجاد نشود و… یعنی آخرین چیزی که یک بازیگر به آن قکر میکند نقشی است که قرار است ایفا کند. فیلمنامهای بوده که بسیار دوستش داشتم اما سرمایه گذار کسی بوده که در گذشته سابقه خوبی نداشته و من آن را رد کردم. با این غربالها مثلا اگر سالانه 40 فیلمنامه به من پیشنهاد شود 30 فیلمنامه آن را همان اول کنار میگذارم.
– در «پایان نامه» سناریو را از قبل خوانده بودم، حتی چند روزی هم جلوی دوربین رفتم. همین الان هم اگر آن سناریویی که دست من است را بخواهند بسازند حاضرم در آن بازی کنم. دلیل کنارهگیری من این بود که سناریو عوض شد، هر جفت فیلم نامهها را هم دارم. روز اول یا دوم فیلم برداری بود که فهمیدم چند سکانس کاملا عوض شده است. من به این موضوع اعتراض کردم، خیلی بد با من حرف زدند من هم گفتم خیلی خب پس تا تهاش برویم. بعد از آن دو سال ممنوع الکار شدم.
– تا پیش از همکاری با نوید محمدزاده در فیلم «بدون تاریخ بدون امضا» هیچ فیلمی از او ندیده بودم. وقتی همبازی شدیم خیلی اوقات دور می ایستادم ببینم این بازیگری که تازه آمده چه کار میکند. خب این وسط رفاقتی هم بین ما شکل گرفت. تا اینکه «ابد و یک روز» را دیدم. وسط فیلم به او زنگ زدم و گفتم:«خدا لعنتت کنه! چی کار داری میکنی؟ بقیه فیلم هات رو هم اینجوری بازی کردی؟» بازیاش نفسگیر بود. سر صحنه فیلم جلیلوند مدام از این میترسیدم او تکراری از نقشهای گذشتهاش باشد اما وقتی «ابد و یک روز» را دیدم کلا فهمیدم یک چیز دیگری بازی کرده، بسیار بازیگر هوشمندی است.
در مورد حامد بهداد جمله ای دارم که به خودش هم گفتم:«حامد بهداد اصلی پشت این حامد بهداد قایم شده»، این حامد بهداد فعلی باید کنار برود. بهداد بسیار آرتیست خوبی است. صدا بسیار خوبی دارد، نوازنده بسیار خوبی است ولی پشت یک چیزی که خودش ساخته پنهان شده، سینمای ایران در یک مقطعی یاغی کم داشت و حامد آمد و آن یاغی شد. می دانست که این یاغی را کم داریم پس آمد و شد. ولی حامد اصلی به اعتقاد من یک آدم آرام و پر از سکوت است و این بهدادی که در همه فیلم ها تکرار شده نیست.
نمی خواهم شعار دهم ولی از ماجرای سیمرغ عبور کرده ام. سیمرغ تا یک مقطعی برایم مهم بود. همان مقطعی که هر سال من یک، دو و سه فیلم در بخش مسابقه داشتم، همان مقطعی که آقای جیرانی شما در جشنوارهای داور بودید و به شما گفته بودند که این آدم نه! همان سالی که هم «سعادت آباد» را داشتم و هم «مرگ کسب و کار من است». یک روز سنگهایم را با خودم واکندم و از سیمرغ گذشتم. بحث نمیخواهم و اینها نیست، هر کسی تشویق دوست دارد فقط دیگر این دغدغه را ندارم که اگر سیمرغ داشته باشم چه اتفاقی برایم میافتد و حالا که ندارم چه اتفاقی افتاده است.
آقای جیرانی من با خود شما دو تا قرارداد داشتم که هیچ وقت جرات نکردید کار کنید. 15 روز پیش از فیلمبرداری یکی از سریال هایتان که با من قرارداد بسته بودید بازیگر دیگری را جایگزین کردید، فقط به خاطر اینکه به شما گفته بودند با این بازیگر کار نکنید (جیرانی طفره میرود)…مگر به دفتر شما نیامدم و گفتید که این نقش را من برای تو نوشتم پس چطور آن را به کس دیگری دادید؟
من نه معاندم، نه براندازم، نه منتقدم، من اصلا تهران زندگی نمیکنم، برای زندگی کردن شهرستان را انتخاب کردهام که آرام باشم.
مدیر دولتی در کشور یک وظیفه بیشتر ندارد، حقوق بگیرد که به هنرمند خدمت کند چون هنرمند است که جریان ساز است. دو سال به دو سال یا چهار سال به چهار سال آدم پشت میزهای مدیریتی عوض میشود. به همین دلیل میگویم آن کسی که باعث شد من و شما آن تجربه را با هم نداشته باشیم باید پاسخگو باشد. یک سلیقه جریانی را تغییر داد.