اخبار سیاسی| دولت طالبان در افغانستان| مذاکرات برجام| روابط ایران و آمریکا
تأثیر طالبان بر روند مذاکرات برجام
طالبان فقط کنترل افغانستان را در دست نگرفته است.
طالبان فقط کنترل افغانستان را در دست نگرفته است. چین با حمایت از طالبان در حال گسترش نفوذ خود در این منطقه است و این برای آمریکا خبر خوبی نیست. برخی معتقدند حضور طالبان در افغانستان میتواند امریکا را وادار کند که مذاکره با ایران را سریعتر به نتیجه برساند و حتی به ایران امتیاز بدهد. آیا چنین است؟
چین از حضور طالبان در افغانستان استقبال کرده و ایران به طالبان سوخت فروخته است و بخشی از مبادلات تجاری ایران و افغانستان از سر گرفته شده است.
حالا امریکا نگرانیهای خاص خود را درباره حضور طالبان در افغانستان دارد. اما آیا ممکن است حضور طالبان و تهدیدی که دارند سبب شود امریکا زودتر به پای میز مذاکره بیاید و حتی به ایران امتیاز بدهد؟
جواب این سوال منفی است و برخی میگویند ماجرای افغانستان و خروج نیروهای آمریکایی اتفاقا سبب شده که وجهه دولت بایدن در میان مردم کشورش خراب شود و بایدن حاضر نشود هیچ نرمشی در این مذاکرات از خود نشان دهد. اما چرا؟
بایدن «نمیتواند» به ایران باج بدهد
بایدن، چهارمین رییسجمهور آمریکا (پس از «بوش»، «اوباما» و «ترامپ») است که میراثدارِ حضور نظامی ارتش آمریکا در افغانستان بوده است. با این حساب، گناهِ خالیکردن افغانستان از نیروهای نظامی (به زعم آمریکاییها) حالا به گردن بایدن افتاده و این موقعیت سیاسیِ او و دموکراتها را در آمریکا تضعیف خواهد کرد.
همین چند روز پیش بود که دونالد ترامپ، در یک مصاحبه از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان انتقاد کرد و گفت که اگر او به جای بایدن بود، این کار را نمیکرد. میتوان حدس زد که در رقابتهای انتخاباتی بعدی در آمریکا (در صورتی که ترامپ از سوی جمهوریخواهان نامزد شود)، خالیکردن افغانستان و برآمدنِ بنیادگرایان طالبان، یکی از محورهای اساسیِ جدلهای انتخاباتی باشد.
برخی تحلیلگران سیاسی معتقدند خروج آمریکا از افغانستان، موضع آمریکا در مورد «برجام» را سرسختانهتر خواهد کرد.
به این ترتیب، به نظر میرسد که بایدن دیگر نمیتواند برای سایر موضوعات مهمی که باید در دوران ریاستجمهوریاش حلوفصل کند (از جمله برجام)، هیچگونه نرمشی از خود نشان بدهد. به عبارت سادهتر، اگر مذاکرات میان ایران و آمریکا در «وین» (یا هر جایِ دیگر) ادامه داشته باشد، سرسختی از سویِ طرفِ آمریکایی، دور از انتظار نخواهد بود.
این همان موضعی است که برخی تحلیلگران هم بر آن تاکید دارند. به عنوان نمونه، چند روز پیش، «مارک فیتزپاتریک»، مدیر اجرایی اندیشکده «انستیتو بینالمللی مطالعات استراتژیک» (IISS)، با انتشار یادداشتی در وبگاه «المانیتور»، به این موضوع اشاره کرد که بایدن آماده بوده در مذاکرات با ایران، امتیازهایی را به طرف ایرانی بدهد تا بتواند ایران را سرِ میز مذاکرات نگه دارد. (از جمله لغو تحریمهای حدود هزار فرد و نهاد ایرانی)
با این همه، به گفته «فیتزپاتریک»، «حتی اگر بایدن تمایل به انعطافپذیری بیشتری داشته باشد، پیشروی خیرهکننده طالبان در افغانستان، قدرت مانور او را محدود میکند. اکنون گناه از دستدادن افغانستان (با وجود مقصر بودن سه رئیسجمهور قبلی [در آمریکا]) به گردن بایدن افتاده است.»
به نوشته این تحلیلگرِ حوزه روابط بینالملل، تحریمشدن اعضای یک شبکه واسط نفت مرتبط با ایران که از طریق عمان فعالیت میکرد، یکی از سختگیری هایی است که نشان میدهد بایدن همزمان با اعطای «هویج»، «چماق» را هم بالای سرِ ایران نگه داشته است.
بر این اساس دولت بایدن و تیم امنیت ملی و سیاست خارجی او، تحت تاثیر شکست خود در افغانستان و با در نظر گرفتنِ دو انتخابات میان دورهای کنگره در سال ۲۰۲۲ و ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۲۴، به هیچ عنوان قصد ندارند تا بهانه جدیدی به دست منتقدان خود بدهند و بیش از این از جانب آن ها متهم شوند که در مورد منافع ملی آمریکا، دست به سازشکاری زده اند.
از این رو انتظار می رود که فضای انعطاف پذیری برای دولت بایدن در جریان مذکرات هسته ای با دولت جدید ایران، تا حد زیادی محدود شده و تحت تاثیرِ تحولات افغانستان قرار گیرد.
این احتمالا یکی از تبعات حضور طالبان در همسایگی ایران باشد. اما تبعات دیگر روی کار آمدن این گروه چیست؟
طالبان: زیرکتر از چیزی که تصور میشد
تا این لحظه، ظاهرا طالبان حتی از آنچه که تصور میشد هم زیرکانهتر عمل کرده است. همین چند روز پیش بود که مجله آمریکایی «فارن پالسی» به نقل از برخی منابع گزارش داد که رهبران طالبان، قرار است یک شورای ۱۲ نفره برای اداره افغانستان تشکیل بدهند که برخی چهرههای دولت قبلی افغانستان هم در آن حضور خواهند داشت.
از آن سو، طی روزهای اخیر، «حامد کرزی»، «عبدالله عبدالله» و «گلبدین حکمتیار»، سه تن از سیاستمداران ملی افغانستان، مذاکراتی با طالبان داشتهاند که احتمال میرود از دلِ این دیدارها و مذاکرات، نوعی مصالحه و تقسیم قدرت بیرون بیاید که به ثبات افغانستان کمک میکند.
طالبان در زمینه رعایت حقوق بشر تغییری نکرده است، اما به نظر میرسد سیاست خارجی این گروهک بسیار پیچیدهتر شده است.
از طرف دیگر، طالبان حالا «ولایت پنجشیر»، جایی که تحت کنترل «احمد مسعود» قرار دارد را هم محاصره کرده و بعید است مقاومت طرفدارانِ «احمد مسعود» بتواند دوام زیادی داشته باشد. به این ترتیب، به نظر میرسد (اگر اتفاق غیرمنتظرهای رخ ندهد)، آینده سیاسی افغانستان، در شکلگیریِ نوعی مصالحه میان طالبان، چهرههای دولت سابق افغانستان و حتی طرفداران «احمد مسعود» خلاصه شده باشد.
این برای ایران خبر خوبی نیست. اگر ترکیب سیاسیِ آینده افغانستان همین چیزی باشد که پیشبینی میشود، احتمالا آمریکا نفوذ خود را در افغانستان حفظ میکند و از آن سو، نقش کشورهایی مانند پاکستان، عربستانسعودی و ترکیه هم در افغانستان افزایش پیدا میکند. این، به خودیِ خود یعنی کاهش نقش ایران در افغانستان.
ایران و طالبان، داستان یک جدایی
اما ایران باید با طالبان چه کند؟ نخست اینکه ایران و طالبان از مدتها پیش به صورت رسمی و غیررسمی با یکدیگر ارتباط داشته ند و آنچنان که پیام خداحافظیِ محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران نشان میدهد، قرار نبوده حضور رهبران طالبان در ایران و ملاقاتشان با طرف ایرانی رسانهای شود.
تا همین حالا، خبرهایی رسانهای شده که نشان میدهد ایران به طالبان سوخت تحویل داده و از آن سو، تضمین طالبان مبنی بر اینکه سفارتخانههای کشورهای خارجی در افغانستان امنیت خواهند داشت، یعنی طالبان میخواهد سطحِ کنونیِ روابط خارجی افغانستان با دولتهای خارجی را حفظ کنند. (تنها استثنا شاید آمریکا باشد).
در این میان اتفاقات دیگری هم به وقوع پیوسته که نشان میدهد تغییرات در منطقه بسیار سریع بوده است. به عنوان نمونه، قرار است در اجلاسِ قریبالوقوع «پیمان شانگهای» (موسوم به «ناتوی شرق»)، چین و روسیه از عضویت ایران در این پیمان حمایت کنند.
ایران ۱۵ سال پیش تقاضای عضویت در این پیمان را ارائه داده و خبر پذیرش ایران در «پیمان شانگهای»، نشان میدهد که تقابل میان غرب و شرق در حال تشدید شدن است. شاید بتوان این طور تحلیل کرد که آمریکا از واسپاریِ افغانستان به طالبان، دستکم چند هدف را دنبال میکند که میتوانند همزمان، هم برای ایران منفعت داشته باشند و هم ضرر.
ایران، چین و روسیه، ذیل «پیمان شانگهای» به یکدیگر نزدیکتر خواهند شد و طالبان هم میتواند مهرهای از این بازیِ سیاسی باشد.
نخست اینکه حالا آمریکا یکی از بزرگترین پایگاههای خود در غرب آسیا را تخلیه کرده و این یعنی قدرتگرفتن چین و روسیه (و احتمالا ایران). از آن سو اما طالبان یک جنبشِ اسلامگرایِ تندرو است که هم چین و هم روسیه از برآمدن آن در منطقه تحت نفوذ خود نگراناند. به عبارت ساده، ممکن است آمریکا به اصطلاح عامیانه، «پوست خربزه»ای زیر پای این دو کشور انداخته باشد.
از آن سو، این رخداد برای ایران هم به همین شکل قابل تفسیر است. طالبان از نظر عقیدتی و سازمانی به پاکستان نزدیک است و پاکستان (در کنار عربستان سعودی)، در طول دهههای گذشته از جنبشهای تروریستی همچون «طالبان»، «القاعده» و حتی گروه تروریستی «جندالله»، علیه ایران و کشورهای دیگر حمایت کرده است.
از آن سو، هر چند طالبان اعلام کرده که کشت تریاک در افغانستان را متوقف خواهد کرد، به نظر نمیرسد این گروهک بخواهد از اصلیترین منبع درآمد خود (که سالانه حدود ۴۰۰ میلیون دلار برایش درآمد دارد) دست بکشد.
واضح است که اگر کشت تریاک در افغانستان (که منبع تامین ۸۳ درصد از تریاک جهان است) سازمان یافته و یا غیرشفاف شود، ایران اصلیترین قربانیِ این ماجرا خواهد بود. در واقع، همین حالا هم ایران بالاترین میزان اکتشاف مواد مخدرِ در حال ترانزیت را در جهان دارد.
کشت سازمانیافته و غیرشفاف تریاک توسط طالبان، میتواند تهدیدی گسترده برای ایران باشد.
برآمدنِ طالبان: به نفع چین و ایران، به ضرر آمریکا
اما شاید بتوان وضعیت را از دریچهای دیگر هم مورد بررسی قرار داد. از میان قدرتهای جهانی، چین نخستین کشوری بود که اعلام کرد طالبان را به عنوان قدرت مسلط در افغانستان، به رسمیت میشناسد. اما چرا چینیها به این سرعت برای به رسمیت شناختن طالبان پا پیش گذاشتند؟
چین این را میداند که با نفوذ در افغانستان، سلطه خود در منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) را تکمیل خواهد کرد. به این ترتیب، در حالی که روابط چین و پاکستان به مرحله راهبردی رسیده، حالا با پیوستن افغانستان به این حلقه، چین میتواند رقیب استراتژیکِ خود، یعنی هند را محاصره کند.
از آن سو، روسیه، ایران، عراق، سوریه، ترکیه و عربستان (در کنار تمام کشورهای منطقه «آسیای مرکزی») نیز سرزمینهای مهم دیگری هستند که از نظر سیاسی و اقتصادی نزدیک به چین در نظر گرفته میشوند.
بنابراین، با اضافه شدنِ افغانستان به این فهرستِ بلندبالا، از منظر جغرافیایی چین حالا به کل منطقه غرب آسیا و آسیای مرکزی دسترسیِ بدون مشکل خواهد داشت. از طرف دیگر، روابط خوب میان چین و افغانستان، میتواند به گشایش مرز «بدخشان» میان دو کشور ختم شود و به این ترتیب، چین یک کشورِ دیگر را هم به منظومه کشورهایی که در امتداد طرح «یک کمربند-یک جاده» (یا همان «جاده ابریشم جدید») قرار دارند، خواهد افزود.
چین میداند که با به رسمیت شناختن طالبان، میتواند قدرت و نفوذ خود را در غرب آسیا افزایش دهد.
در کنار این، در حالی که بررسیها نشان میدهند که درآمد اصلی طالبان در تمام سالهای گذشته، به ویژه از طریق قاچاق مواد مخدر، سنگهای قیمتی، اخذ مالیات و البته اخاذی تامین میشده، اکنون به راحتی میتوان تصور کرد که افغانستانِ تحت کنترل طالبان، به بازاری برای کالاهای ارزانقیمتِ تولید چین بدل شود که هم برای چینیها و هم برای طالبان درآمد به همراه خواهد داشت اما ممکن است ایران را کاملا از بازار این کشور کنار بزند.