جستجو
کد خبر : 8266 /

اخبار روز / اخبار حوادث

​مرد مشهدی که با بهناز ازدواج کرده بود پس از 12 سال تصمیم به جدایی گرفت.

دیگر از این شرایط زندگی خسته شده ام و می خواهم همسرم را طلاق بدهم تا برای همیشه نزد پدر و مادرش بماند و با آن ها زندگی کند چرا که ...

مرد 32 ساله در حالی که بیان می کرد مانند انسانی که در حال غرق شدن است به هرخار و خاشاکی چنگ می انداختم تا شاید زندگی ام را از متلاشی شدن نجات بدهم، به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: 12 سال قبل عاشق «بهناز» شدم و با هم ازدواج کردیم. مدتی بعد من در یک شرکت خصوصی استخدام شدم که به دلیل تولید بیشتر، کارگران در سه شیفت کاری و به صورت دوره ای فعالیت می کردند.

طلاق بعد از 12 سال زندگی

در اوایل زندگی مشترک، هنگامی که من در خانه نبودم همسرم بیشتر اوقات را به خانه پدرش می رفت. من هم زیاد اهمیتی نمی دادم چرا که معتقد بودم حوصله همسرم به خاطر تنهایی سر می رود اما این رفتارهای او ادامه داشت تا جایی که بعد از به دنیا آمدن دخترم باز هم مدام راه خانه پدرش را در پیش می گرفت، به حدی که دیگر کار هر روزه او رفتن به خانه پدرش شده بود.

نصیحت‌ها و گفت و گوهایم نیز فایده ای نداشت. ماجرا به جایی رسید که از این وضعیت خسته شدم، دیگر اختلافات ما به مشاجره و کتک کاری می کشید ولی بهناز دست‌بردار نبود، باز هم دست دخترم را می گرفت و به خانه پدرش می رفت این در حالی بود که بعد از شیوع کرونا شیفت های کاری ما تغییر کرد و به دو شیفت کاری تبدیل شد.

در گذشته صاحب خودرویی بودم و همسرم را برای خرید یا رفتن به خانه پدرش همراهی می کردم اما اکنون که خودروام را فروخته ام، او معمولا با تاکسی تلفنی یا خودروهای خواهر و برادرانش به خانه مادرش می رود. این در حالی است که هر وقت از سر کار خسته به منزل باز می گردم تنهایی را با تمام وجودم حس می کنم چرا که تا دیر وقت در منزل تنها هستم و بهناز و دخترم زمانی به خانه باز می گردند که من به خواب رفته ام.

این بی انصافی است که بگویم همسرم به خانه پدر و مادرش نرود! اما من هم به عنوان شریک زندگی او دوست دارم زمانی که از سرکار به منزل باز می گردم، همسرم به استقبالم بیاید و دخترم را به آغوش بکشم تا خستگی کار را فراموش کنم.

با وجود این نه تنها زندگی ام مسیر آشفته ای را طی می کند بلکه گاهی روزها غذایی در خانه تهیه نمی شود و همسرم غذاهای مصرفی ما را از خانه پدرش می آورد. اکنون چند سال است احساس می کنم زندگی مجردی دارم و ارتباط عاطفی با همسرم ندارم. بارها به او گفته ام هرگاه دوست دارد به منزل پدرش برود اما ساعتی قبل از بازگشت من، در خانه حضور داشته باشد ولی او بهانه های واهی می‌آورد و به خواسته هایم توجهی ندارد. کاش او می فهمید که حتی رفتن به خانه پدرش نیز حدی دارد و ... شایان ذکر است، بررسی های کارشناسی این پرونده در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی ادامه یافت.