جستجو
کد خبر : 11045 /

نفیسه روشن اخیرا عکسی با یک سگ منتشر کرده است.

نفیسه روشن مدتی مپیش برای بار دوم ازدواج کرد. نفیسه روشن بعد از سفر به کربلا در اربعین حواشی ای ایجاد کرد. نفیسه روشن عکس هایی با چادر در سفر از خود منتشر کرد. نفیسه روشن اخیرا عکسی با یک سگ منتشر کرده است. نفیسه روشن با شوهر سابق خود مجددا ازدواج کرده است.

تحصیلات و هنر نفیسه روشن

نفیسه روشن همراه با ادامه تحصیل به فعالیت هنری اش ادامه داد و پس از ورود به دانشگاه در مقطع کارشناسی و طی یک دوره کلاس بازیگری، بصورت جدی پا به عرصه تصویر گذاشت . شروع فعالیت تلویزیونی نفیسه روشن را می توان بازی در سریال " روزهای بیادماندنی " به کارگردانی همایون شهنواز در تابستان 1382 دانست.

اشتغال به تحصیل در مقطع لیسانس علت اصلی کم کاری وی در دوران تحصیلش بود، اما پس از پایان تحصیلات دانشگاهی خود، دامنه فعالیتش را گسترش داد. نفیسه روشن در پائیز سال 1382 در سریال "بچه های خیابان " به کارگردانی همایون اسعدیان ایفای نقش کرد که این تجربه را یکی از بیادماندنی ترین کارهایش می داند.

نفیسه روشن، پس از آن در پائیز 1383، پیشنهاد کیانوش عیاری برای حضور در سریال " روزگار غریب " را پذیرفت و به گروه عیاری پیوست تا برگ زرین دیگری بر افتخارات خود بیافزاید، وی همکاری با عیاری را یکی از ایده آل های خود می داند. بازی خوب و تجربه و آموخته هایش سبب شد تا پیشنهادات مختلفی از کارگردانان بنام تلویزیون و سینما دریافت کند.

توانائیهای حیرت آور نفیسه روشن سبب شد تا در ماه مبارک رمضان سال 1386 ، ایفای نقش "پری" در سریال "اغماء" به وی سپرده شود . "اغماء" از دیدگاه وی یک معجزه کاری است که علاوه بر امکان حضور در کنار اساتیدی همچون امین تارخ ، لعیا زنگنه ، ناصر ممدوح ، عبدالرضا اکبری و ... ، برگ زرین دیگری بر افتخارات خود بیافزاید . به گفته وی : " کارکردن با سیروس مقدم یکی از آرزوهای او بوده که موفقیت خود را در اغماء را نیز مدیون او می داند.

درخشش نفیسه روشن در بازی منحصر بفرد و تاثیرگذار در نقش "پری" تحسین منتقدان و مردم را برانگیخت و سبب تقدیر و تمجید از وی در مجامع مختلف هنری و دانشگاهی گردید. پس از اغماء پیشنهادات متعددی به وی گردید. 

گفتگو با نفبیسه روشن

ساعتی با نفیسه روشن نشستیم و از زندگی با یک خلبان، سفر و کار و زندگی و ... پرسیدیم؛ گفتگویی که همه چیز در آن وجود دارد.

زندگی با یک خلبان چور است؟

- زندگی با یک خلبان خیلی سخت است. یکی از مثال هایش برنامه ریزی برای سفر است. یک هفته می می شود که برنامه سفرمان را می ریزیم، چمدان هم می بندیم و در فاصله یک تماس تلفنی همه چیز بر هم می ریزد. مخصوصا در فصل های پر سفر که هیچ خبری از مرخصی نیست.

فصل هایی مانند تابستان یا عید نوروز. گاهی اوقات من، هم مرد خانه ام و هم زن خانه. یکسری مسئولیت ها بر دوش خود من است. اوایل ازدواج پول آب و برق خانه را نمی دادم و منتظر می نشستم که خودش بیاید بدهد اما بعد از یک مدت متوجه شدم که پرداخت نکردن قبض ها می تواند منجر به قطع شدن آب و برق شود. (خنده) خیلی سخت است.

نفیسه روشن دای مدرک کارشناسی حقوق از دانشگاه آزاد اسلامی است

یکی از پررنگ ترین سختی هایش کجاست؟

- یکی از پررنگ ترین سختی هایش نبودنش در لحظه هایی است که من انتظار دارم کنار من باشد.خیلی از مراسم و زمان هایی که من دوست دارم کنارم باشد، نیست. از سوی دیگر اگر از بهنام بپرسند زندگی با یک بازیگر چطور است، جواب می دهد خیلی سخت! خیلی وقت ها او هست و من نیستم و ماجرای یکی بود، یکی نبود داستان زندگی من و بهنام است.

چطور این مشکلات را مدیریت می کنید؟

- خدا را شکر هر دوی ما عاشق کار هم هستیم. همانقدر که او اطلاعات سینمایی به من می دهد و خبرهای پیش تولیدهای سینما و تلویزیون را به من می دهد و گاهی اوقات من را تعجب زده می کند! با این اطلاعات دادن در مورد کار من، می خواهد بگوید که به فکرم هست و دوست دارد که من در کارم پیشرفت کنم. یادم هست که سر سریال «دربند» بودم.

سریالی که از شبکه سه سیما روی آنتن رفت. برای این سریال، 60 روز پشت سر هم شمال بودم. سخت است که 60 روز همسرت را نبینی. اما خب کنار آمد. جالب تر اینجا بود که من 12 ظهر به تهران رسیدم و او 6 صبح برای 15 روز ماموریت کاری رفت. روی هم رفته 75 روز همدیگر را ندیدیم

به خاطر علاقه ای که به هم داریم به شغل همدیگر احترام می گذاریم. از سوی دیگر من می دانم که همسرم اسکادران هواپیمایی است که چند صد نفر مسافر دارد و باید محیط آرامی برای او فراهم شود و آرام باشد. خاطرش از زمین و زمینی ها گرم باشد که بتواند با آرامش سر کارش باشد. به همین خاطر ما سعی می کنیم که با آرامش زندگی کنیم و این آرامش را به یکدیگر منتقل کنیم.

زمان هایی که عصبانی می شوید چه کار می کنید؟

- زمانی که خیلی عصبانی می شوم، سعی می کنم کتاب بخوانم یا فیلم ببینم. کارهایی که حواسم را پرت کند. البته بیشتر از اینها خواب برایم لذتبخش است. من همیشه وقت هایی که عصبانی می شوم، می خوابم و وقتی از خواب بلند می شوم، همه چیز از اول آغاز می شود. چشمم را دوباره باز می کنم و با خودم می گویم که من می توانم لحظه و روزم را یک جور دیگر شروع کنم.

آیا واقعا به خاطر شغل همسرتان دائم در سفر هستید؟

- خیلی ها فکر می کنند اگر یک آشنایی را در یک راه و ترابری داشته باشند، می توانند دائم در سفر باشند. اصلا اینطور نیست. اول اینکه اگر همسر من دائم در سفر است، سفرهای کاری است و تفریحی نیست که من بتوانم کنارش باشم و زمانی را با هم بگذرانیم و برویم گردش. دائم فکرش حفظ جان کسانی است که به عنوان مسافر در هواپیما حضور دارند و یک دنیا چشم انتظار دارند. به هر حال مدیریت یک هواپیما و سالم رساندن آن به مقصد خیلی مسئولیت سنگینی است.

می دانید وقتی روی زمین باشید و وسیله نقلیه تان خراب شود، یک ترمز می زنید و کنار می ایستید و منتظر کمک می مانید اما اگر خدای ناکرده اتفاق بدی در ارتفاع 25 تا 30 هزار پایی بیفتد، پای هیچ کس روی زمین نیست. من این درک را نسبت به شغلش دارم. خیلی کم فرصت این دست داده که ما با هم به مسافرت برویم.

تصاویر نفیسه روشن

اتفاق افتاده که من می خواستم به مشهد بروم و خلبان همان هواپیما همسرم بوده، در همان زمان یک ساعته که در دست داشتیم، همدیگر را دیدیم اما خیلی کم پیش آمده که با هم به مسافرت برویم. فکر می کنم که شاید دو یا سه بار شده که جدا از کارمان، با مرخصی به مسافرت برویم.

کدام یک از سفرهای دو نفره تان برایتان به یادماندنی تر است؟

- اولین سفری که با هم رفتیم و خیلی برای من جذاب بود زمانی بود که ما نامزد بودیم و من برای شرکت در جشنواره نوروزی کیش دعوت شده بودم. من و مادرم قرار بود برویم. بلیط را برای ما صادر کرده بودند و قرار شدکه بلیط ها را از خود فرودگاه تحویل بگیریم. از آنجایی که من خیلی دختر مغروری هستم و هر اتفاقی را با جزییات تعریف نمی کنم، خیلی کلی به بهنام زنگ زدم و گفتم قرار است برویم کیش.

او هم گفت سفرتان به سلامت، من هم فردا پرواز دارم اما برنامه ام را از شرکت نگرفتم. به فرودگاه رفتم و با دوستانم تماس گرفتم که بپرسم از کجا باید بلیط را تحویل بگیرم. رفتم بلیط را گرفتم و با بهنام تماس گرفتم که اگر فرصتی هست او را در فرودگاه ببینم. از من اسم ایرلاین و ساعت پرواز را پرسید و وقتی جواب دادم، گفت که این پرواز من است. برای من خیلی حس خوبی داشت اما او کمی دستپاچه شده بود. فکر می کردم که شوخی می کند اماوقتی با اتوبوس به هواپیما رسیدیم، متوجه شدم که نه؛ واقعا او بالا ایستاده است و خیلی ذوق زده شدم.

همان اول آمد و سلام کرد و سعی کرد مادرم را آرام کند چرا که مادر من از پرواز می ترسد اما خب تمام مدت پرواز فقط از پنجره بیرون را تماشا می کرد. نمی دانم آن موقع فقط از پرواز می ترسید یا اینکه می دانست دامادش پشت هواپیما نشسته است. (خنده) خاطره خیلی شیرینی بود و برای من ثبت شد. دفعات بعدی کمی تکراری شده بود اما دفعه اول اتفاق جالبی بود.

زمانی که خبر سقوط هواپیما را می شنوید نگران می شوید؟

- از شنیدن هر خبر سقوط هواپیمایی که می شنوم، خیلی نگران می شوم. یادم هست زمانی که خبر سقوط هواپیما را شنیدم سر صحنه سریال «کپی برابر اصل» بودم. زمانی که این اتفاق افتاد، به من خبر رسید و من می دانستم که همسرم همان موقع صبح پرواز داشت! یکی از دوستان صمیمی ام به من زنگ زد و پرسید که می دانی هواپیما سقوط کرده؟ آن موقع هیچ کار دیگری به جز گریه کردن نمی توانستم انجام دهم. مرخصی گرفتم و دیگر نمی توانستم کار کنم، موبایل بهنام هم خاموش بود و اطلاعات پرواز هم جواب درستی نمی داد. حالم خیلی بعد بود.

 وقتی بعد از نیم ساعت شماره اش را روی گوشی دیدم، فقط گفتم خدا را شکر. بعد با هم صحبت کردیم و گفت که ما در حال استارت زدن بودیم که آن هواپیما جلوی ما به زمین خورد و ما مجبور دیم صبر کنیم و اتفاقات دیگر. خیلی ناراحت شدم که آن همه عزیز از بین رفت. همکاران زیادی را از دست داد و کاپیتان آن هواپیما استاد بهنام بد و اما خب از سوی دیگر خدا را شکر کردم که این اتفاق برای بهنام نیفتاد.

فکر کنم همه ما این میزان از خودخواهی را داریم که دوست نداشته باشیم اتفاق بدی برای عزیزمان بیفتد. من این را بعد از مرگ هنرمندعزیزمان مرتضی پاشایی دیدم. آن مراسم باشکوهی که برای او برگزار شد. ناراحتی می تواند فقط برای از دست دادن عزیزت نباشد. وقتی کسی که محبوب دل تان است از دنیا برود، ناراحت می شوی.

برای سفر چه وسیله ای را ترجیح می دهید؟

- برای مسافرت هواپیما را ترجیح می دهم. از همان دوران کودکی عاشق هواپیما بودم. مادرم همیشه تعریف می کند و می گوید که هیچ وقت فکر نمی کرد که من همسر یک خلبان بشوم. از همان دوران کودکی وقتی با هواپیما سفر می کردم، مرا از بغل مادرم می گرفتند و به کابین خلبان می بردند! یکی از بازی های بچگی من در پرواز این بود که آخر از همه می رفتم و تمام پاکت های پرواز را دانه به دانه جمع می کردم و آخر سر به مهماندار می دادم! گاهی اوقات هم به عشق صابون های کوچک به دستشویی هواپیما می رفتم.

ماشین شخصی را هم در حالی که چند ماشین پشت سر هم باشیم ترجیح می دهم. مسافرت های دسته جمعی. مسافرت تنهایی با یک ماشین را دوست ندارم. نسبت به سفر با کشتی فوبیا دارم. بعد از تماشای تایتانیک، فکر می کنم که تمام کشتی ها غرق می شوند! به نظرم قطار هم خیلی کند است.

اگر وسیله ای وجود نداشته باشد چطور؟

- اگر هیچ وسیله نقلیه ای نباشد، ترجیح می دهم با اسب مسافرت کنم. شاید این علاقه من به اسب به کودکی ام بازگردد. از همان دوران بچگی، تمام لوازم التحریر مدرسه ام، عکس اسب داشت. از کلاسور بگیرید تا کیف و جامدادی و ... یک اسب سفید شاخدار. دوران کودکی من امکانات زیادی نبود که بچه ها بتوانند سوارکاری یاد بگیرند.

تا زمان دانشگاه که یک دوره سوارکاری رفتم اما به خاطر کلاس های دانشگاه و کار فرصت آموزش دیدن را نداشتم تا اینکه درسم تمام شد و فرصت پیدا کردم. از همین دوس ال پیش تصمیم گرفتم سراغ کارهایی بروم که دوست داشتم. یکی از آنها سوارکاری بود. بهار، تابستان و حتی پاییز که هوا خیلی سرد نیست، تمام تفریح من سوارکاری است. حتی اگر نتوانم سوارکاری کنم، می روم و اسب ها را تماشا می کنم. حس خوبی دارد. با یک موجود زنده ای طرف هستید که می فهمد و همان موقع به حس هایت جواب می دهد.

واقعا اسب حیوان نجیبی است؟

- اینکه همه می گویند اسب حیوان نجیبی است را نمی فهمم، به نظرم خیلی هم حیوانا نانجیبی است. خیلی هم خودخواه است. شاید به خاطر این باشد که هر چه بارش کنی و از او سواری بگیرید، صدایش درنمی آید، نهایتا معصومانه نگاهت می کند و یک گوشه می ایستد اما اگر بیش از اندازه سوارش باشید و خسته اش کنید و هر دو دستش را خسته کنید، چهار نعل می رود و یک گوشه خیلی شیک، تو را پایین می اندازد!

اگر هم سواری درست از او نگیرید، لج می کند و یک جای سم روی شست پایتان می گذارد. یک بار در حال تمرینات پیشرفته بودم که اسب خودم هم نبود. یک اسب آموزشی بود. سوار شدن روی هر اسبی فرق می کند، از شرایط سنی اش بگیرید تا تربیتی. وقتی اسب خودتان را سوار شوید، آن وفاداری را به صاحبش دارد.

اسب آموزشی که من سوارش بودم، سن زیادی داشت و خیلی هم بی حوصله بود. یک دور روی دست راست سواری کردم و یک دور روی دست چپ، زمانی که قرار شد دور آخر را بزنیم، حس کردم خسته شده است. به همین خاطر تصمیم گرفتم دور آخر را بزنم اما خیلی شیک در محور مرا به زمین پرت کرد و به سمت اصطبلش رفت.

چطور حقوق خواندید اما بازیگر شدید؟

- از 9 سالگی در کانون پرورش فکری کودکان کار می کردم. دوران دبستان و دبیرستان همیشه در تئاترهای مدرسه کار می کردم و عاشق هنر بودم اما پدرم همیشه می گفت که بهتر است مثل دکتر اصفهانی باشی. او یک دکتر و خواننده خوب است. می توانی یک وکیل خوب باشی و بازیگری را ادامه دهی و در آنهم خوب باشی.

اگر خدای ناکرده در بازیگری به مشکلی برخوردی، یک تحصیلات آکادمیک از یک شغل دیگر را داشته باشی که بتوانی یک کار دیگر را هم انجام دهی. با هم شرط کردیم که آنها در هنر مرا سر صحنه ببرند و مشوق من بودند. من هم همیشه قول می دادم درسم را بخوانم و واقعا جزو شاگرداول ها بودم. چند ترمی بورسیه شدم و با تخفیف خیلی زیادی ترم بعدی را ثبت نام کردم. یک قول دو طرفه بود که جواب هم داد.

چرا وکالت را ادامه ندادید؟

- هیچ وقت پیش نیامد که دو شغله بودن را حفظ کنم. حقوق، رشته ای است که برای وکیل شدن یا قاضی بودن باید جذبه ای را داشته باشید. اعتماد به نفس و روحیه محکمی که با چهار قطره اشک و آه و ناله دلت برای آنها نسوزد. خوب قضاوت کنید و حق را به کسی بدهید که واقعا سزاوارش هست. من این روحیه را نداشتم.

در همان دوره کارورزی، دلم به حال مجرمی که گریه می کرد می سوخت! همان موقع به من گفتند که به درد این شغل نمی خورم. هنر لطافتی دارد که با روحیه من سازگار است. من به عشق، دوستی، مهربانی و معرفت اعتقاد دارم و به همین خاطر خودم را در این سو محکمتر کردم. خیلی وقت ها به طراحی، دکور یا حتی نقاشی فکر کردم اما به بازیگری که مهندس یا دکتر باشد، فکر نکردم.

آنها شغ های سختی است که به خوبی می تواند درگیرت کند. اگر بخواهی متخصص خوبی باشی، به نظرم خیلی دریر می شوید اما اگر صرفا گرفتن یک مدرک شرط باشد، هر مدرکی می تواند گوشه خانه بماند و خاک بخورد.

  آثار سینمایی نفیسه روشن

نام فیلم نقش کارگردان اکران

چک نسترن کاظم راست‌گفتار ۱۳۹۰

انسان‌ها محسن توکلی ۱۳۸۹

مادر زن سلام (فیلم) خسرو ملکان ۱۳۸۵

شاخه گلی برای عروس قدرت‌الله صلح‌میرزایی ۱۳۸۳

  مجموعه های تلویزیونی نفیسه روشن

نام مجموعه کارگردان نمایش

برابر با اصل جلال الدین دُرّى ۱۳۹۳

زمانی برای عاشقی محمدحسین لطیفی محرم ۱۳۹۲

پنج کیلومتر تا بهشت علیرضا افخمی رمضان ۱۳۹۰

دارا و ندار مسعود ده نمکی نوروز ۱۳۸۹

ساختمان ۸۵ مهدی فخیم زاده زمستان ۱۳۸۹

ماه عسل شاهد احمدلو نوروز ۱۳۸۸

مثل هیچ‌کس عبدالحسن برزیده تابستان ۱۳۸۷

اغما سیروس مقدم رمضان ۱۳۸۶

سال‌های برف و بنفشه سعید سلطانی پائیز ۱۳۸۵

کلانتر محسن شاه محمدی آذر ۱۳۸۴

باران بهاری مسعود رشیدی تابستان ۱۳۸۴

خوش‌رکاب علی شاه حاتمی نوروز ۱۳۸۴

روزگار قریب کیانوش عیاری پائیز ۱۳۸۳

روزهای بیاد ماندنی همایون شهنواز پائیز ۱۳۸۲

تب سرد علیرضا افخمی تابستان ۱۳۸۲

کمکم کن قاسم جعفری پاییز ۱۳۸۱

مردان کوچک  

فیلم تلویزیونی نفیسه روشن

نام تله فیلم کارگردان نمایش

دستمو ول کن مجتبی چراغعلی ۱۳۸۸

یازده و هفت دقیقه رضا حسنی ۱۳۸۸

سرگرد کاظم معصومی فروردین ۱۳۸۷

پیوند سعید عالم زاده اردیبهشت ۱۳۸۷

کابوس (فیلم ۱۳۸۷) سیروس مقدم ۱۳۸۷

این پرونده مختومه نیست مهرداد خوشبخت اردیبهشت ۱۳۸۶

چند متر آن طرف تر فریدون فرهودی دی ۱۳۸۶

ماموریت بهار حسن لفافیان بهمن ۱۳۸۶

مسافر (مجموعه تلویزیونی) محمد دستگردی اردیبهشت ۱۳۸۴

آوای زمین مهرداد خوشبخت تیر ۱۳۸۴