جستجو
کد خبر : 10941 /

آن روز طبق معمول همیشه در کوچه مشغول دوچرخه سواری بود، اما ناگهان حدود ساعت ۵عصر از خانه همسایه با وحشت و گریه به بیرون دوید. «نریمان.غ»؛ مردی ۴۵ساله که در همسایگی خانه این دختر ۷ساله، به همراه خانواده‌اش زندگی می‌کرد.

 

حوادث رکنا: هلیا.س، دختری در شهرستان پاوه هفت سالش تمام نشده بود که این اتفاق وحشتناک افتاد. اتفاقی که تا ابد در خاطرش به رنگ سیاه خودنمایی می‌کند.

تجاوز به هلیا در 7 سالگی خبر تلخی بود. تجاوز به هلیا در پاوه رخ داده است. تجاوز به هلیا آن هم در این سن کم روح و روان این دختربچه را به شدت آزرده است. مرد متجاوز بعد از تجاوز به هلیا اعتراف کرد و دستگیر شد . پرونده تجاوز به هلیا در دادگاه در حال بررسی است.

 

 آن روز طبق معمول همیشه در کوچه مشغول دوچرخه سواری بود، اما ناگهان حدود ساعت ۵عصر از خانه همسایه با وحشت و گریه به بیرون دوید. «نریمان.غ»؛ مردی ۴۵ساله که در همسایگی خانه این دختر ۷ساله، به همراه خانواده‌اش زندگی می‌کرد.

به گزارش رکنا، یک هفته‌ای می‌شد که همسر و دختر ۱۳ساله‌اش به خانه یکی از اقوام‌شان در مریوان رفته بودند. آن روز عصر، وقتی هلیا در حال دوچرخه سواری بود، نریمان با افکاری منزجر‌کننده، این دختر ۷ساله را به داخل خانه‌اش کشاند و او را مورد آزار و اذیت جنسی قرار داد. سرنوشت، در روز دوشنبه ۲۹شهریور ماه، تلخی‌اش را به جان «هلیا»؛ این دختر ۷ساله در شهرستان پاوه، پاشید.

روایت آزار‌های دختر ۷ساله توسط مرد همسایه

حالا زمان؛ سالیان سال هم که بگذرد، درد این زخم را نمی‌تواند از روح و جسم هلیا از بین ببرد. آن روز در ورودی خانه‌اش را نیمه باز گذاشت که اگر کسی وارد خانه شد؛ متوجه شود. هنوز هیچ کس نمی‌داند، هلیا چه مدت مورد آزار و شکنجه این مرد متجاوز قرار گرفت.

اما با سر رسیدن شاگرد مغازه پدر هلیا در آن کوچه، نریمان به وحشت افتاد. با دست‌هایش جلوی دهان هلیا را گرفت تا او نتواند فریاد بکشد، اما در لحظه‌ای چشم بر هم زدن هلیا موفق شد از دست این مرد ۴۵ساله متجاوز فرار کند. همان روز شاگرد مغازه پدر هلیا با دیدن وضعیت این دختر، به پدرش خبر می‌دهد و «نریمان.غ» از ترس، خودش را در خانه حبس می‌کند.

چند ساعت بعد، پدر هلیا به اداره آگاهی موضوع را اطلاع می‌دهد. ماموران نیز با در دست داشتن حکم ورود به منزل، «نریمان.غ» را پس از چهار، پنج ساعت که خود را در خانه حبس کرده بود، دستگیر می‌کنند و اما هلیا؛ پس از این اتفاق وحشتناک، دچار مشکلات شدید روحی شد.

خبری اشتباه

«محمد.س» پدر هلیا، سعی می‌کند به اعصاب خود مسلط باشد تا شرح واقعه کند. سوال از پدر هلیا پرسیده می‌شود که طبق اخبار منتشر شده این مرد از آشنایان شما بوده و ارتباطی خانوادگی داشتید و او در جواب با استیصال بیان می‌کند: «نه، نه، همسایمونه و هیچ ارتباط خانوادگی نداشتیم. فقط در حد یه سلام علیک.»

به موقع سر رسید

«محمد.س» از تعداد فرزندانش می‌گوید و سپس از اولین جرقه روز حادثه صحبت می‌کند: «خودم ۳۳ سالمه. دو تا فرزند دارم. دخترم ۷سالش تموم نشده و پسرم هم یک‌سال و نیمشه. خونمون تا مغازه، یه صد متری فاصله داره. اون روز شاگردم رو فرستادم بره دم خونمون که از خانمم یخ بگیره. وقتی می‌رسه جلوی خونه، هلیا از لای در می‌بیندش و از دست اون مرد که همسایه روبه‌روی خونه ما می‌شه فرار می‌کنه. هلیا همیشه می‌گه؛ تا اون رو دیدم جیغ کشیدم. منظورش شاگردمه.»

فرار از دست مرد متجاوز

پدر هلیا ناراحت می‌شود و سعی می‌کند از زبان شاگرد مغازه‌اش، صحنه‌ای که هلیا فرار کرده و به داخل کوچه دویده است را بازگو کند: «شاگردم می‌گه؛ اون روز هلیا رو نیمه لخت دیده. یعنی با لباس‌هایی که از تنش کنده شده یهو فرار می‌کنه تو کوچه و می‌ره سمت خونه. شاگردم می‌گه؛ وقتی ازش پرسیدم چی شده، گفته هیچی و گریه کرده و رفته خونه. بعد وقتی شاگردم اومد مغازه همینارو بهم گفت و منم بهش گفتم؛ حتما با همبازیاش دعواش شده.»

تلفنی که پرده از حقیقت برداشت

«محمد.س» کلماتش بخش‌بخش ادا می‌شود و از نیم ساعت پس از آمدن شاگردش به مغازه حادثه را ادامه می‌دهد: «هنوز نیم ساعت از اومدن شاگردم نگذشته بود که خانمم زنگ زد بهم و گفت؛ بیا یه همچین اتفاقی افتاده. اون یارو هم سریع رفته به خانمم گفته؛ شرمنده، من مست بودم. اشتباه کردم. کسی نفهمه. منم وقتی رسیدم دم خونه، دیدم فرار کرد و رفت تو خونه و در رو از پشت قفل کرد. یعنی همون مرده. زن و بچه‌اش هم خونه نبودن. یه هفته‌ای می‌شد که رفته بودن مریوان، خونه خواهرش.خواهر زنش. زنگ زدیم ۱۱۰ اومد.»

چهار، پنج ساعت پنهان شدن

او از «نریمان.غ» مرد همسایه متجاوز که تا ساعت ۱۰ شب خود را پنهان کرده بود، می‌گوید: «هر چی در زدیم، هر چی صداش زدیم، تو خونه قائم کرده بود خودش رو؛ بیرون هم نمی‌اومد. تا اینکه دیدم تلفنم زنگ می‌خوره. خودش بود. اس‌ام‌اس‌هاش هم هست. ماموران هم بودن و شاهدن. گفت؛ من خونه نیستم. فرار کردم. بیا یه جوری خودمون حلش کنیم. با این حال تا ساعت نه و ده شب خودش رو قائم کرد. بیرون هم نیومد. حتی ماموران بهش زنگ زدن. به اونا هم گفت؛ من خونه نیستم. فرار کردم.»

حکم ورود به منزل

پدر هلیا آهی می‌کشد و نشان می‌دهد که هم از مرور حادثه غمگین شده است و هم از تعریف آن: «با هماهنگی ماموران و دادستان حکم ورود به خونه رو گرفتیم تا در رو بشکنیم و بریم داخل خونه که یه دفعه به یکی از همسایه‌هامون که اونم داخل کوچه کنار ما وایساده بود زنگ زد و گفت؛ یه جوری اینارو بفرست برن که من بیام بیرون و فرار کنم. همسایمونم فحش بهش داد و گفت؛ بیا پایین اینا حکم خونه رو هم گرفتن. یه کاری نکن در رو بشکنن بیان تو.»

کل محل می‌دانند معتاد است

«محمد.س» از اعتیادی که این مرد ۴۵ساله داشته و همه محل نیز می‌دانستند گفت و تسلیم شدن «نریمان.غ» و اعترافاتش را به یاد آورد: «بالاخره اومد پایین و ماموران دستگیرش کردن و بردیمش کلانتری. اونجا هم خودش اعتراف کرد و گفت؛ مست بودم و دیدم هلیا تنهایی دوچرخه سواری می‌کنه، بهش گفتم بیا داخل خونه ما، تا دوچرخه‌ات را درست کنم.»

پرونده قضایی روی پرونده قضایی

او عقبه «نریمان.غ» را برملا می‌کند: «نریمان قبلا در دادگاه پرونده داشته و از یه زن در فضای مجازی اخاذی کرده بود و اون زن هم از نریمان شکایت کرده بود. خیلی‌ها هم جرات نکرده بودن ازش شکایت کنن. همه شهر هم در موردش می‌دونن. وضع مالی خوبی داره.معتاده. نونوایی هم داره.»

تغییر در رفتار پس از تجاوز

پدر هلیا، وضعیت روحی دخترش را پس از آن حادثه، وضعیتی ناراحت‌کننده می‌داند: «اصلا از خونه بیرون نمیاد. می‌ترسه. حرف نمی‌زنه. غذا نمی‌خوره. تلویزیون نمی‌بینه. باید یه ساعت باهاش حرف بزنیم تا یه کلام حرف بزنه. همش تو خودشه و نسبت به یه هفته قبل از اون اتفاق ۹۰درصد رفتارهایش تغییر کرده. از خورد و خوراکش بگیر تا همه چی. تو همون دادگستری هم گریه می‌کرد و می‌گفت؛ اینو آزاد نکنین. دوباره میاد بیرون من رو اذیت می‌کنه. وقتی هم تو دادگاه از هلیا پرسیدن چی شد، گفت؛ اون روز من رو اذیت کرد و با دستاش جلوی دهانم را گرفت.»

او با ناراحتی از اینکه دوست دارد از این محل برود و چرایی اتفاقی که در یک لحظه غفلت، برای هلیا رخ داد، حرف می‌زند: «اینجا رو هم خدا شاهده کرایه کردم. می‌خوام برم یه جای دیگه. هلیا می‌گه؛ من دیگه اینجا نمی‌خوام باشم. همش می‌ترسه. من خودم یه هفته بعد از اون اتفاق از خونه بیرون نرفتم. والا چی بگم، از روزی که کرونا شد، دخترم اجازه داشت روزی یه ساعت تو کوچه با دوستاش دوچرخه سواری کنه. اون شب مهمون داشتیم. خانمم همیشه وقتی هلیا می‌رفت تو کوچه بازی کنه از پنجره نگاش می‌کرد. قرار بود دوستم و خانمش بیان خونمون. خانم دوستم اون روز زودتر اومده بود خونه ما و با خانمم گرم صحبت شده بودن. برای همین یه لحظه خانمم یادش می‌ره هلیا رو از پنجره نگاه کنه و اون اتفاق می‌افته.»

دادگاه چه کرد؟

پدر هلیا می‌گوید از دادگاه برای تحقیقات محلی آمدند: «از طرف دادگاه هم اومدن تحقیقات و گفتن اگه شما هم رضایت بدین، این کار جنبه قانونی داره و ما ولش نمی‌کنیم. اشد مجازات رو برایش در نظر می‌گیریم.»

روزنامه اعتماد