علیرضا بیرانوند

او بسیار وضع مالی بدی داشت و به خاطر همین پدرش اجازه نمی داد که او ازدواج کند.او در روستای خودش بربری می فروخت!

پس از مدتی،او بدون اجازه خانواده اش و بدون اطلاع آنان به تهران آمد.سوار اتوبوس شد و با حسین فیض(سرمربی تیم وحدت)آشنا شد.حسین از او ۲۰۰ هزار تومن برای تیت تیم وحدت پول خواست.او گفت که پول ندارم و او از بیرانوند رایگان تست گرفت.او در آن تست درخشید و دروازه بان آن تیم شد.

او می گفت که:آن تیم خوابگاه نداشت و او یک ماه تمام در میدان آزادی می خوابید.پس از یک ماه،او به یک پیتزا فروشی رفت و در آنجا به او جای خواب دادند اما به جای آن،او باید از ساعت ۵ تا ۱۰ صبح برایشان ظرف می شست.

او همچنین گفت:یک شب در ساعت ۱ و نیم بامداد مربی ما(سعید ریاضی)،به رستوران آمد. من نخواستم او مرا ببیند‌. اما او به طور تصادفی من را دید و برایم گریه کرد و گفت چرا در مورد کار به من چیزی نگفتی؟پس از آن،به یک کارواش رفتم.یک روز علی دایی به کارواش آمد و او نخواست ماشین او را بشویم.بعد به شهرداری رفتم و در حوالی مترو رفتگری کردم.

در تمام این مدت مادر و پدر علی رضا از او خبری نداشتند.