سحر ولدبیگی دادخواست طلاق داد
سحر ولدبیگی (زاده ۱ تیر۱۳۵۶، تهران) هنرپیشه سینما و تلویزیون ایران است. سحر ولدبیگی همسر نیما فلاح بازیگر مطرح کشور و دختر مسعود ولدبیگی چهره پرداز و بازیگر می باشد.
سحر ولدبیگی با فیلم ازدواج غیابی بازیگری را شروع کرد. سحر ولدبیگی یک دوره بازیگری را در کارگاه آزاد بازیگری گذرانده است. سحر ولدبیگی دختر مسعود ولدبیگی بازیگر و چهره پرداز نه چندان دور سینما و تلویزیون است. سحر ولدبیگی با سریال «دختران» شناخته شد. سحر ولدبیگی همسر نیما فلاح دیگر بازیگر سینما و تلویزیون است.
سکانسی از سریال «زندگی شگفتانگیز است» را تماشا کنید.
سکانسی از سریال پاورچین با بازی سحر ولدبیگی
سحر ولدبیگی در آخرین پست اینستاگرامی خود از کسانی که با او همدردی کردند سپاسگزاری کرده است.
سحر ولدبیگی درکنار پدرش
وی توضیح داد: در حال حاضر به ما اعلام کردهاند که دلیل فوت این هنرمند ایست قلبی بوده است.
فلاح در پایان گفت: مسعود ولدبیگی به دلیل بیماری در ۲ نوبت یعنی ۲ هفته قبل از نوروز و ۲ هفته بعد از نوروز در بیمارستان بستری بود.
این هنرمند باسابقه، که چهرهپردازی فیلمهای شاخصی چون «قرمز»، «ضیافت» و «دوئل» را در کارنامه خود دارد، برای دو فیلم «پرده آخر» و «از کرخه تا راین» سیمرغ بلورین بهترین چهرهپردازی را از جشنواره فیلم فجر کسب کرده بود.
مسعود ولدبیگی پدر سحر ولدبیگی در سریال «مختارنامه» به ایفای نقش پرداخته بود
سحر ولد بیگی و زندگی نامه اش
سحر ولدبیگی (زاده ۱ تیر۱۳۵۶، تهران) هنرپیشه سینما و تلویزیون ایران است. سحر ولدبیگی همسر نیما فلاح بازیگر مطرح کشور و دختر مسعود ولدبیگی چهره پرداز و بازیگر می باشد.
سحر ولدبیگی (متولد ۱ تیر ۱۳۵۵، تهران) بازیگر سینما و تلویزیون ایران است. وی دختر مسعود ولدبیگی است. وی دارای مدرک دیپلم اداری بازرگانی از هنرستان شهید مدرس است. سحر ولدبیگی یک دوره بازیگری را در کارگاه آزاد بازیگری گذراند و پس از بازی در چند مجموعه تلویزیونی، با سریال «دختران» شناخته شد.
مصاحبه با سحر ولدبیگی و نیما فلاح:
چطور به این نتیجه رسیدید که زوج مناسبی برای یکدیگر هستید؟
سحر ولد بیگی: درواقع سر سریال «پسرخاله ها» بود که با هم آشنا شدیم. بعد از آن باز هم در کارهای مختلفی کنار هم بازی کردیم و بیشتر با هم آشنا شدیم، به نقاط مشترک و سلیقه های هم پی بردیم و رفته رفته هفته ای یکبار دیدن مان تبدیل به دو بار و بیشتر شد و یکدفعه گفتیم چرا اصلا همیشه با هم نباشیم!؟ اولین کار مشترک مان بعد از نامزدی، سریال «دختران » بود.
نیما فلاح: دوران نامزدی بسیار مهم است. شما را آماده می کند تا به طرف مقابل خود نزدیک تر شوید، خلق و خوی همدیگر را بشناسید تا بعد از ازدواج وقتی قرار است در کنار هم زیر یک سقف پا بگذارید، با شناخت کامل تر و دقیق تری آماده پذیرش مسئولیت های جدید باشید.
سحر ولدبیگی: من هم با نیما موافق هستم. دوران نامزدی زمانی است که نه تنها خودتان بلکه خانواده های هر دو طرف هم بیشتر با هم آشنا می شوند، هم عروس و داماد از خانواده طرف مقابل شناخت بهتری پیدا می کنند و این معاشرت ها و نشست های دورهمی باعث می شود، ذره ذره همدیگر را بشناسید. درواقع در همان دورهمی ها و معاشرت های کنار خانواده به طرز تفکر و نوع نگرش هم پی می برید و متوجه می شوید. این آدم مناسب شما هست یا خیر؟ البته این را هم بگویم که همه چیز در مورد شناخت همدیگر به دوران نامزدی ختم نمی شود و شما بعد از رفتن زیر یک سقف و تشکیل زندگی مشترک هم با اتفاقات و شرایطی رو به رو می شوید که باعث شناخت بیشتر و بهتر می شود. اما آن شناخت اولیه به شما این امکان را می دهد که تحلیل های بهتر و درست تری از همسرتان در زمان های مختلف داشته باشید. مثلا اگر شما بدانید چه چیزهایی باعث دلخوری همسرتان می شود وقتی در طول ازدواج اتفاقی افتاد که همسرتان دلخور شد، ویژگی های او را می دانید و این به شما کمک می کند تا رنجش و دلخوری بیشتر نشود.
شما عصبانی هم می شوید؟
سحر ولدبیگی: البته خیلی خیلی خیلی کم پیش می آید که نیما عصبانی شود!
نیما فلاح: راستش گاهی آدم سعی می کند مسائل را درون خودش بریزد و عنوان نکند و به خودش می گوید چه لزومی دارد این را به همسرم بگویم!؟ اما واقعیت امر این است که وقتی شما ماجرا را با همسرتان در میان می گذارید، دونفری به آن فکر می کنید و به جای درون خودتان ریختن، از همفکری همسرتان برای پیداکردن راه حل استفاده می کنید.
سحر ولدبیگی: من معتقدم باید به همسرتان به چشم یک دوست نگاه کنید و در کنار همسر بودن، بهترین دوست هم نیز باشید. گاهی شاید همسرتان شما را قضاوت کند اما شما به دوستی نیاز دارید که بدون قضاوت، پای حرف های شما بنشیند. در این حالت شما مطمئن هستید که او گوشی شنواست که در آن لحظه یا حتی بعدها نمی خواهد شما را سرزنش کند.
نیما فلاح: من قبلا همه چیز را در خودم نگه می داشتم و برای خودم تحلیل می کردم، اما به مرور از سحر، حاضرجوابی را یاد گرفتم. اوایل می گفتم این که سحر در همان لحظه چیزی را که به ذهنش می رسید را عنوان می کند، می تواند باعث ایجاد مشکل شود اما بعد دیدم این حس همان لحظه است که عنوان می شود. اگرچه حالا هم آدم حاضرجوابی نیستم اما چیزی را در خودم نگه نمی دارم
معمولا سر چه مسائلی با یکدیگر جروبحث می کنید؟
سحر ولدبیگی: راستش ما جروبحث نمی کنیم. فقط ممکن است در مواردی از هم دلخور شویم!
نیما فلاح: جروبحث که نه، اما بحث می کنیم، آن هم با این توضیح که صدای مان از یک تن خاص بالاتر نمی رود!
سحر ولدبیگی: نیما همیشه می گوید، فاصله من و تو یک وجب است، صدایت را به اندازه همین یک وجب بالا ببر…! یادم هست سال ها پیش زمانی که ازدواج نکرده بودم و نیما را نمی شناختم، با دیدن سریال «خانه سبز» و مرحوم شکیبایی در آن کار، همیشه این بخش از دیالوگ ها برایم جالب بود که ایشان می گفت «در خانه ما قهر وجود ندارد». من و نیما هم، همیشه در هر موردی که لازم باشد حرف می زنیم و اگر چیزی دلخور و اذیت مان کرده، به آرامی درباره آن بحث می کنیم، ممکن است به نتیجه برسد و ممکن است نظرات مان آنقدر متفاوت باشد که در آن روز به نتیجه نرسیم که در این حالت می گذاریم دو روز بگذرد و بعد از این که ماجرا را برای خودمان تحلیل کردیم، می بینیم که نظرمان عوض شده و طرف مقابل مان درست می گفته است.
نیما فلاح: من هم به همین نتیجه رسیده ام. البته نه این که بعد از آن مدت احساس کنم الزاما آنچه را ابتدا گفته بودم، اشتباه است، بلکه متوجه می شوم در آن لحظه طرف مقابلم را با سلایق و نظراتش نادیده می گرفتم. ضمن این که عموم بحث های ما، یا مسائلی که باعث بشود به خاطرشان بحث کنیم، یا درباره شخصی ثالث است یا درباره کارمان. به ندرت پیش می آید درباره چیزی از خودمان بحث کنیم.
سحر ولدبیگی: آنقدر همدیگر را شناخته ایم که به راحتی متوجه می شویم چه چیزی باعث ناراحتی طرف مقابل مان شده است. آن شکل بحث ها برای ۵ سال اول زندگی مان بود و به مرور آن را به جایی رساندیم که دیگر چیزی از «خودمان» باعث ناراحتی مان نمی شود. مثلا وقتی من متوجه شدم که چه چیزها و کارهایی باعث ناراحتی نیما می شود، تمام آنها را از لیست رفتاری خودم حذف کردم، چون قرار نیست که او را اذیت کنم.
آیا سرگرمی مشترکی دارید که در اوقات فراغت به آن بپردازید؟
سحر ولدبیگی: سریال می بینیم، سفر می رویم، عاشق پیک نیک هستیم، به گل و گیاه های مان می رسیم، گیم بازی می کنیم، آشپزی مشترک انجام می دهیم و اصلا همه کارهای مان از آنجا که با هم مشترک است، شکل سرگرمی به خودش می گیرد. مثلا وقتی با هم به فروشگاه شهروند می رویم، فقط به عنوان وظیفه خرید خانه به آن نگاه نمی کنیم، از همان جلوی درب، دو تا آبمیوه می گیریم و شروع به خوردن می کنیم و راه می افتیم، جلوی هر بخشی می ایستیم، نگاه می کنیم و بررسی می کنیم که به آن نیاز داریم یا نه؟ یعنی آن ساعت از زندگی مان را هم ضمن خرید، تفریح می کنیم.